مشاهیر ایران و اسلام
 
 
 

زندگینامه

استاد فضل‌الله فرزند حاج حبیب‌الله بهشتی فرزند ولی‌محمد متخلص به زرکوب از شاعران، نویسندگان و پژوهش‌گران مطرح و معاصر هرات است که در روز ۲ ثور ( اردیبهشت) ۱۳۳۳ ه. ش . در روستای (غیزان چشمه) هرات دیده به جهان هستی گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر هرات به پایان رسانید. در سال ۱۳۵۵ خورشیدی از دانشگاه ادبیات کابل لیسانس خود را گرفت. بعد از مدتی به ایران رفت و در دانشگاه مشهد به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۷۱ خورشیدی از دانشکده ادبیات این دانشگاه با دریافت درجه کارشناسی ارشد فارغ‌التحصیل شد و کتاب بررسی شعر مقاومت افغانستان از وی به‌صورت زیراکس چاپ شده است که رساله‌ کارشناسی ارشد زرکوب است. حضور حکومت روسی در کشور باعث شد تا آقای زرکوب سالیان درازی را در ایران مانند میلیون‌ها هم‌وطن هم‌رزم خود به سر ببرد و به مبارزات فرهنگی بپردازد.

زرکوب در اوایل دهه هفتاد و پس از درگذشت ناگهانی پدر، به زادگاهش برگشت و چند سال پس از آن، در این شهر به سربرد و فعالیت‌های ادبی و قلمی را پی گرفت. اما بالاخره با سیطره حکومت طالبان در دوره اول، در سال ۱۳۷۸ با خانواده‌اش به هجرتی دیگر ناگزیر شد و به کشور دانمارک سفر کرد

او از آوان نوجوانی به سرودن شعر آغاز کرد. زرکوب شاعری‌ است دردآشنا که همواره صدای مردم رنج کشیده‌ این مرز و بوم را از نوازشگر سروده‌های خویش بیان کرده است. زرکوب اشعار زیادی را در قالب‌های قصیده، غزل، رباعی و مثنوی سروده که هر از گاهی در جراید کشور و خاصتاً در روزنامه‌ اتفاق اسلام، مجله‌ هفت قلم، و ... نشر شده است.

فضل‌الله زرکوب به کشورهای زیادی مسافرت و در انجمن‌های زیادی اشتراک کرده است. استاد زرکوب مردی متعهد، مومن و مبارز بود که برخورد خوب و صمیمی‌اش به علاقه‌مندان او افزوده بود. شعرش از شور و حال و پختگی خاصی برخوردار است. وی از افتخارات این مرز و بوم است. آقای زرکوب یکی از بنیان‌گذاران انجمن دوست‌داران سخن در سال ۱۳۵۲ خورشیدی در هرات، و انجمن شعرای مهاجر در مشهد نیز به شمار می‌رود.

برادرش نورالله وثوق نیز از ادبای افغانستان بود.

سرانجام این استاد سخن، شاعر، نویسنده، پژوهش‌گر و زبان‌شناس ماهر زبان فارسی در روز ۱۰ دی ۱۴۰۱ ه. ش. در آلمان درگذشت .

نمونه‌های از اشعار

چه زیبا چیده قالی‌بافِ من پهلویِ هم گل‌های قالی را
بنازم قدرتِ إِعجاز و سحرآمیزیِ نازک‌خیالی را
به دسترخوانِ لطف از شاخه‌های همدلی گسترده دستانش
انارِ قندهار و خوشۀ نوتاکِ انگورِ شمالی را
به پیرامونِ این خوانِ مَحَبَّت حلقه زن جانا؛ مگردان روی!
که آبستن بود کفرانِ نعمت؛ نطفۀ نعمت‌زوالی را
من و تو مثلِ رودِ تشنه و آبیم؛ از که‌پایه جاری شو!
که بزداییم با هم از دلِ این جُلگه؛ زنگِ خشکسالی را
هَرِی‌رود و تگاب و هیرمند آن گونه آمیزند با آمو
که رقصان آورند از تابِران تا بلخ مولانا غزالی را
نخواهد ماند جز توفان و سَیل از غُرِّشِ ابرِ سیه چیزی
بیا تا سر کنیم آهنگِ زیبایِ سیه‌موی و جلالی را
زمینِ سبزِ ما پُرچاله خواهد شد؛ متاز این‌گونه سنگین‌نعل!
ندارد فرشِ نرمِ همدلی زین بیش؛ تابِ پای‌مالی را
بیا! خوی پلنگی را ز سر بیرون کن ای آهوی کوهستان!
مجو زنهار! از چنگِ پلنگان؛ زینهارِ احتمالی را
پلنگ آیینۀ رنگ است و ما آهویِ راغستانِ بی‌رنگی
به دست تیر و دی مسپار؛ فروردین و مهرِ اعتدالی را
*
ای هریوا ای ابر شهری که فرهنگ و هنر
گشت در دامان پر مهرت بزرگ و بارور
سرفراز از کوهساران غرورت غرب و شرق
سربلند از همتت از خاوران تا باختر
از هری‌رود خروشانت سر ما پر غرور
وز هوای خوشگوارت سینه ما پرگهر
پای نظمم در ره تمجید تو کوتاه و لنگ
پیکر نثرم به توصیف تو در گل تا کمر
رنج تو بر مغز مغز استخوانم زمهریر
دوریت بر رگ رگ من گه تگرگ و گه شرر
باد بد خواهت میان قجقن سرب مذاب
تا به گردن قوطه ور نه کم‌تر و نه بیش‌تر
دیر زی آباد زی با کاج‌های سبز خویش
زان‌که هر برگش بود بر چشم دشمن نیش‌تر
گرچه روز ویژه‌ات روزی‌ست بر ما بس بزرگ
باد هر روز تو از نوروز هم نوروزتر
تا زمین است و زمان و زنده جانی در جهان
دشت‌های بایرت پر سبزه باغت پر ثمر
*
ما و صفای دامن بی‌رنگِ خاره‌ها
کاتش به دامنیم، از این باغواره‌ها
گرم دریغ ثانیه‌های گذشته‌ایم
غافل ز بی‌قراری نبض شماره‌ها
قد رسای عمر، دو تا می‌شود چه زود
جاری‌است این سخن به زبان فواره‌ها
ای همرهان! به تاخت برانید باره را
کز ما گذشته‌اند یکایک سواره‌ها
اینک در انتهای گذر از گذرگهیم
با آخرین دقایق سبز اشاره‌ها
برخیز ای رمیده ز یاران! که انتظار،
بر قامت تو دوخته نونو نظاره‌ها

*
ساقی نشست و ساغر ما را شکست و ریخت
دل را به داغ توبه فردا شکست و ریخت
دردا که از تهاجم دردی‌کشان خام
آیینه‌های صاف دل ما شکست و ریخت
دیدیم قامت کج دیوار را و لیک
خفتیم زیر سایه آن تا شکست و ریخت
در بزم گرم خویش چراغی که داشتیم
هنگام در گرفتن دعوا شکست و ریخت
گفتیم سینه را که دلی داشتیم، گفت:
در گیر و دار معرکه گویا شکست و ریخت
بازی نگر که آیینه بودم به دست دهر
این کودکم برای تماشا شکست و ریخت
نقشی که بود زینت ایوان افتخار
یا پایمال حادثه شد یا شکست و ریخت

منابع

------------------------

خبرگزاری مهر : ۱۲ دی ۱۴۰۱

- خبرگزاری ایرنا : ۱۱ دی ۱۴۰۱

- اصیل یوسفی، محمد رفیع، آئینه مهر (یادنامه استاد سعادت‌ملوک تابش)، مشهد: بدخشان، ۱۳۹۱ خورشیدی، ص ۲۴۷ – ۲۴۹.
- انوشه، حسن، دانش‌نامه‌ی ادب فارسی: ادب فارسی در افغانستان، به سرپرستی حسن انوشه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۱ خورشیدی، جلد ۳، چاپ دوم، ص ۴۸۱.
- بهاء، بهاءالدین تیموری، تذکره‌ی زرنگار (عرفا، علما، شعرا، ادبا، نویسندگان، خطاطان و نقاشان متقدم و معاصر هرات)، هرات: توانا، ۱۳۸۴ خورشیدی، ص ۱۵۱.
- بهره، ولی‌شاه، صد شاعر معاصر هرات، ص ۷۱ – ۷۲.
- پهلوان، چنگیز، نمونه‌های شعر امروز افغانستان، ص ۱۲۷ – ۱۳۰.
- خاکساری، صبغت‌الله، یادها و لحظه‌ها، ص ۱۵۵ – ۱۵۸.
- رستمی، محمد ظاهر، کاج‌ها هنوز ایستاده‌اند (تذکره‌ی شعرای قرن ۱۳ و ۱۴ حوزه‌ی ادبی هرات)، به اهتمام آصف رحمانی (پارسی)، هرات: بنیاد شهید احمدشاه مسعود، ۱۳۸۷ خورشیدی، ص ۲۷۴ – ۲۷۶.
- سلجوقی، نصرالدین، سلجوقیان معاصر هرات، هرات: آرتاکوانا – احراری، ۱۴۰۰ خورشیدی، ص ۱۸۷ – ۱۸۸.
- شعر مقاومت افغانستان، دفتر دوم، ص ۱۵۵ – ۱۵۸.


برچسب‌ها: شاعران افغانستان, زادگان ۱۳۳۳ ه ش, درگذشتگان ۱۴۰۱ ه ش
 |+| نوشته شده در  یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ساعت 12:55  توسط غلامرضا نصراللهی  | 

علي مرتضايي (علیپور دریکوند) متخلص به «راهي خرم آبادي» از شاعران نام‌آشنای شعر و ادبیات لری، در سال 1333 ه. ش. در خرم آباد لرستان متولد شد . وی سال‌ها از محضر استادانی چون مهرداد اوستا کسب فیض کرد.
او چند دوره مسئول انجمن شعر و ادب لرستان و عضو شورای شعر و موسیقی صدا و سیمای مرکز لرستان بود.
مرتضایی معتقد بود شعر و شاعری قریحه‌ای خدادادی است که در وجود همه ایرانیان نهفته است، البته با شدت و ضعف، که برای شکوفایی آن و بدون توجه به تشویق‌های بی‌جا و تکذیب‌های مایوس‌کننده، باید با فنون شعر آشنا شد.
راهی خرم آبادی در روز پنج شنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ ه. ش. در خرم آباد درگذشت.


برچسب‌ها: شاعران لرستان, مشاهیر خرم آباد, زادگان ۱۳۳۳ ه ش, درگذشتگان ۱۴۰۱ ه ش
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم آذر ۱۴۰۱ساعت 18:20  توسط غلامرضا نصراللهی  | 

نتیجه تصویری برای فریده برازجانی

زندگینامه

فریده برازجانی فرزند احمد در سال 1333 ه. ش. به دنیا آمده و به گفته ی خودش : (( ریشه در نخلستان های دشتستان دارد و بزرگ شده با عطر های نارنج شیراز است.)) فریده برازجانی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود در مدارس شیراز گذرانیده و در همان سال های کودکی و نوجوانی بذر ذوق ادبی را مادر با قصه های دلنشین کودکی در دلش نشاند و پدر که پزشکی بود ادیب و دستی به قلم داشت با خواندن اشعار شاهنامه فردوسی این بذر را آبیاری نموده و به باروری نزدیک کرد.او خود میگوید:((آنچه دارم مدیون تشویق های مادر و کلام و بیان گرم و ادیبانه ی پدر است و اگر گرمی و شیرینی در کلامم دیدید از خاک تفتیده ی جنوب (دشتستان) است.

نتیجه تصویری برای کتاب های شعر  فریده برازجانی نتیجه تصویری برای کتاب های شعر  فریده برازجانی بافه های بارانی

خانم فریده برازجانی پس از فراغت از تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیلات راهی آمریکا شد و در دانشگاه (( لوئیز یانا )) در رشته مهندسی صنایع غذایی و علوم تغذیه ادامه تحصیل داد و از آن دانشگاه فارغ التحصیل شد.فریده برازجانی سالهاست که شعر می سراید و در زمینه ی روزنامه نگاری نیز با روزنامه های کشور به خصوص مطبوعات فارس و شیراز همکاری داشته است.از فعالیت های ادبی و مطبوعاتی وی این که صفحه ادبیات روزنامه های (عصر) و (نیم نگاه) را پایه گذاری و سرپرستی نمود و در تیر ماه 1375 به عنوان گزارشگر برتر نشریات استان فارس انتخاب شد.وی با انجمن شعرای شیراز و جهاد دانشگاهی همکاری نزدیک داشته و مدت ها سرپرست و اداره کننده کلاس های شعر و قصه حوزه هنری فارس بوده است. خانم برازجانی شاعری است که بیشتر اشعار و سروده های خود را در قالب شعر سپید می سراید او مدتی اشعارش را در وبلاگ " باران " منتشر می کرد.

وبلاگ " باران " http://borazjani.blogfa.com/

کتاب ها :

1- از شاخه هایم بپرس ، تهران : داستان سرا ، 1385 ، 120 ص

2- بافه های بارانی ، تهران : مرکز نشر صدا ، 1356 ، 157ص

3- قناری های لال ؛ شیراز : نوید شیراز ، 1372 ، 152 ص

منابع

-------------------------------------------------

- وبلاگ برازجانی ها ، 27 اردیبهشت 1393


برچسب‌ها: مشاهیر برازجان, مشاهیر شیراز, شاعران شیراز, زادگان ۱۳۳۳ ه ش
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سی ام دی ۱۳۹۵ساعت 1:41  توسط غلامرضا نصراللهی  | 

http://www.maryamsalour.com/files/gimgs/3_profile-pic2.jpg

مریم سالور سفالگر، مجسمه‌ساز و نقاش در سال 1333 در تهران به دنیا آمد وی بعد از گذر از دوران نوجوانی و تحصیلات ابتدایی و متوسطه در مدارس شمیران در سال 1353 به لندن میرود و در رشته کامپیوتر در مدرسه عالی آکسفورد شروع به تحصیل میکند. سپس تحصیلات خود را در پاریس در مدرسه عالی انفورماتیک تکمیل میکند، که اصلا به مذاق و روحیه هنرمند سازگار نیست، بعد از کار در یک انتشارات در پاریس به مدت چهار سال به طور خیلی اتفاقی مدرسه سرامیک و مجسمه‌‌سازی «ساوینی» را در پاریس پیدا کرد و بلافاصله مشغول به فراگیری تکنیک سفال و سرامیک شد در پایان این دوره مهم هنری و در بازگشت به ایران، سالور آتلیه‌ای شخصی راه می‌اندازد و در بهار سال 1366 نخستین نمایشگاه انفرادی‌اش را در همان آتلیه شخصی برگزار می‌کند. تا سال 1367 هنرمند در دو نمایشگاه دیگر نیز حضور می‌یابد. ابتدا در نمایشگاه انفرادی گالری گلستان و بعد هم در نمایشگاه گروهی موزه هنرهای معاصر تهران. در گستره گشوده هنر مدرن و معاصر ایران، مریم سالور را بیش و پیش از هر چیزی به هنر سفال و سرامیک می‌شناسند و یاد می‌کنند. اما این هنرمند حالا به آفرینش آفرینه‌های دیگری نیز مشغول است که مهم‌ترین آن‌ها شاید نقاشی و مجسمه باشد

مریم سالور تا کنون بیش از ۲۴ نمایشگاه انفرادی در ایران، امریکا، سوئیس، انگلیس و بیش از ۲۳ نمایشگاه گروهی در ایران، دوبی، ونزوئلا، آلمان، فرانسه و امریکا برگزار نموده است.

مریم سالور علاوه بر فعالیت هنری به نقد و بررسی آثار هنرمندان ایرانی و خارجی در داخل و خارج کشور پرداخته است. وی همچنین دبیر هشتمین دوسالانهٔ سفال، سرامیک و آبگینهٔ معاصر ایران در سال ۱۳۸۵ بوده است.

منابع

----------------------------------

- سایت اینترنتی " ایران مجسمه

- ویکی پدیا دانشنامه آزاد اینترنتی


برچسب‌ها: مشاهیر تهران, هنرمندان تهران, سفالگران تهران, زادگان ۱۳۳۳ ه ش
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۵ساعت 0:27  توسط غلامرضا نصراللهی  | 
  بالا