|
مشاهیر ایران و اسلام
|
||
بَهاءُالدّین وَلَد، محمدبنحسینخطیبی بکری(543-628ق/1148-1231م)، معروف به بهاءولد «سلطان العلماء»، عارف، واعظ، از مشایخ صوفیه و پدر جلالالدین محمد مولوی.
نسب بهاءولد به ابوبکر صدیق میرسد و از سوی مادر نوۀ علاءالدین محمد خوارزمشاه دانسته شده است(افلاکی، 1/7-9؛ نیز نک: جامی، 459)، ولی این قول با توجه به منابع تاریخی موثق قابل تأیید نیست(نک: فروزانفر، زندگانی...، 7-8). در کتاب معارف که مجموعۀ مواعظ و سخنان اوست، چنین آمده که لقب «سلطانالعلماء» را پیامبر(ص) در خواب به او اعطا کرده است (1/189؛ نیزنک: سلطان ولد، 187-188؛ سپهسالار،11).
بهاءولد را از تربیتیافتگان شیخنجمالدین کبرى(مق 618ق/1221م)و از جمله خلفای او دانستهاند(جامی، همانجا). خرقه و تلقین او به احمد غزالی میپیوندند(افلاکی، 2/998؛ سپهسالار، 9)؛ ولی از معارف بهاءولد که شامل افکار، و آراء و اقوال اوست، نکتهای که حاکی از انتساب او به سلسلۀ کبرویه باشد و یا بر تأثیر طریقۀ شیخ احمد غزالی بر راه و روش او دلالت کند، دیده نشدهاست(نک: زرینکوب، سرنی، 71).
وی در خراسان و در خطۀ بلخ به وعظ و درس میپرداخت و موعظههای او با اندیشهها و کلمات صوفیان آمیخته بوده است. بهاءولد شیوۀ تحقیق حکما و فلاسفه و نیز علوم اهل مدرسه را راه وصول به حقیقت نمیدیده است و اختلاف او را با فلاسفه و متکلمان آن زمان میتوان در اشارتی که در معارف به فخرالدین رازی، متکلم سدۀ 6ق کرده است، ملاحظه کرد(بهاءالدین ولد، 1/82؛ فروزانفر، مقدمه...، «ه »؛ زرینکوب، جستوجو...، 279-280). گاهی کنایات و تذکرات او در وعظ و منبر از حدّ اعتدال میگذشت و فخرالدین رازی دانشمند و متکلم مشهور آن زمان را که مورد احترام محمدخوارزمشاه بود و حتى خود پادشاه را نیز صراحتاً و به تندی مورد خطاب و انتقاد قرار میداد(بهاءالدین ولد، 1/82، 245-246؛ سپهسالار، 10-12). اما ظاهراً مردم بلخ به وی ارادت بسیار داشتند و از جمله مریدان و یاران نزدیک او سیدبرهانالدینمحقق ترمذی را میتوان نام برد که از جملۀ اقطاب و بزرگان صوفیه به شمار میرفت. دلبستگی مردم به بهاءولد و شهرت وتأثیر کلام او بنابر برخی روایات موجب شد که محمد خوارزمشاه بیمناک گردد و بدین سبب قاصدان خود را نزد او فرستاد و از وی خواست که پادشاهی سرزمین بلخ را خود برعهده گیرد، «که در یک اقلیم دو پادشاه نشاید»(نک: افلاکی، 1/13).
معلوم نیست که این گفتۀ افلاکی تا چه حد درست باشد، زیرا معمولاً مناقبنویسان از این گونه اقوال و اعمال به مشایخ خود نسبت میدهند؛ ولی آنچه مسلم است و از گفتۀ سلطان ولد نیز برمیآید(ص190)اندکی پیش از حملۀ مغول به آن نواحی و به سبب آزردگی از مردم بلخ و پادشاه وقت، صلاح کار خود را در آن دید که از خراسان دور شود و بدین سبب به عزم سفر مکه از بلخ بیرون شد. البته در آن زمان، در بلخ و اطراف آن آشوب و ناامنی پدید آمده بود و بیم هجوم مغولان روز به روز بیشتر میشد، و بیشک این امر نیز در تصمیم او به ترک خراسان تأثیر بسیار داشته است. به گفتۀ افلاکی(1/13-14)، خوارزمشاه از او درخواست کرد که به نوعی از شهر خارج شود که مردم آگاه نشوند. بنابر قراین و شواهدی مهمتر، مهاجرت بهاءولد در حدود سال 616تا617ق و اندکی پیش از حملۀ مغول به خراسان بوده است(نک: همایی، 41؛ فروزانفر، زندگانی، 14-16). با این حال، به نظر میرسد که حسدورزی علما و آزار و دشمنی آنان نیز در مهاجرت او بیتأثیر نبوده است(نک: همایی؛ 42) و در عینحال رنجشهایی هم از سلطان و عمال او داشته است و شاید از همین روی بود که وی در سالهای پیش از ترک خراسان غالباً از بلخ خارج میشده، و در شهرهای دیگر آن نواحی چون وَخش، ترمذ و سمرقند اقامتهای کوتاهی داشته است. بهاءولد در آغاز سفر، در نیشابور با شیخ فریدالدین عطار دیدار کرد و شیخ عطار نسخهای از اسرارنامه را به فرزندش جلالالدین محمد که در آن هنگام نوجوان بود، اهدا کرد(نک: دولتشاه، 145).
بهاءولد و همراهانش از نیشابور رهسپار بغداد شدند و چون به آنجا رسیدند، شیخ شهابالدین ابوحفص عمرسهروردی(539-632ق/1144-1235م)، مؤلف عوارف المعارف به دیدار بهاءولد شتافت و از وی استقبال کرد. به گفتۀ افلاکی، چون بهاءولد و جماعت همراه او به نزدیکی آن شهر رسیدند، از ایشان پرسیده شد که شما چه کسانید و از کجا میآیید؟ بهاءولد سر از عماری بیرون کرده گفت: «من الله و الیالله و لاحول ولاقوة الّابالله، از لامکان میآییم و به لامکان میرویم». چون این خبر به خلیفه رسید، وی سهروردی را از آن باخبر کرد. شیخ گفت: این کسی نیست، مگر بهاءالدین ولد بلخی، و سپس به استقبال او رفت و او را با تکریم به شهر وارد نمود(1/17؛ نیز جامی، 460).
بهاءولد 3روز در بغداد توقف داشت و روز چهارم راهی مکه شد. اینکه افلاکی گفته است بهاءولد در بغداد و در مدرسۀ مستنصریه اقامت گزید(1/18)، بیشک اشتباه است، زیرا بنای این مدرسه در 625ق/1228م، یعنی تقریباً 7سال پس از آمدن بهاءولد به عراق به دستور خلیفه مستنصر آغاز شد(نک: فروزانفر، همان، 19-20). بهاءولد از مکه به شام رفت، ولی مدت اقامت او در شام به درستی معلوم نیست. افلاکی گوید که وی پس از حج 4سال در ملاطیه(ملطیه) و پس از آن 7سال در لارنده از توابع قونیه مقیم شد(1/18-20). آنچه از منابع معتبر برمیآید، صرفنظر از مبالغهگوییهای مناقبنویسان، بهاءالدین ولد در لارنده اعزاز و احترام نواب و وابستگان دربار سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی(حک 617-634ق/1120-1237م)را برانگیخت. سرانجام بهاءولد در 626ق به دعوت سلطان علاءالدین به شهر قونیه رفت و سلطان خود از مریدان او شد و دو سال پس از ورود به این شهر در 85 سالگی وفات یافت(سلطان ولد، 191-192؛ افلاکی، 1/32، 41؛ نک: همایی، همانجا؛ فروزانفر، همان، 31-32).
مجموعۀ مواعظ او با عنوان معارف، شامل مباحثی است در توحید، اسماء و صفات الهی و دیگر موضوعات مربوط به کلام و تصوف اسلامی و نیز نکاتی در تفسیر قرآن، البته با تعبیراتی شاعرانه و الفاظیدلنشین. مولانا در محاورات خویش غالباً از این کتاب به تعبیر «فواید والد» یاد میکند و تأثیر مضامین و مطالب معارف در آثار مولوی مشهود است(زرینکوب، جستوجو، 279). مولوی در مثنوی و نیز در غزلیات خود از معانی این کتاب اقتباس بسیار کرده است(فروزانفر، همان، 33، مقدمه، «یب ـ کط»).
منابع
----------------------------------------------------
- افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، 1976م
- بهاءالدین ولد، معارف، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1333ش
- جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش
- دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش محمدرمضانی، تهران، 1338ش
- زرینکوب، عبدالحسین، جستوجو در تصوف ایران، تهران، 1357ش
- همو، سرنی، تهران، 1346ش
- سپهسالار، فریدون، احوال مولانا جلال الدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1325ش
- سلطان ولد، محمد، ولدنامه، به کوشش جلال الدین همایی، تهران، 1315ش
- فروزانفر، بدیع الزمان، زندگانی مولانا جلال الدین محمد، تهران، 1333ش
- همو، مقدمه بر معارف(نک: هم، بهاءالدین ولد)
- همایی، جلال الدین، مقدمه بر ولدنامه (نک: هم، سلطان ولد).
- دائره المعارف بزرگ اسلامی ج ص مقاله " بهاء ولد " نوشته : پروانه محمدی
ابوالفداء اسماعیل بن محمدبن مصطفی قونوی ، مکنی به ابوالفداء. از مفسران سرزمین عثمانی در قرن دوازدهم هجری ، در قونیه به دنیا آمد و در دمشق بسال ۱۱۹۵ هَ. ق. درگذشت. از آثار او او: " حاشیه بر تفسیر بیضاوی" که در هفت مجلد چاپ شده است.
منابع:
-----------------------------------------
- لغت نامه دهخدا ج ۱۲ ص ۱۷۸۱۸
- الاعلام زرکلی چ ج ۱ ص ۱۱۲.

زندگینامه
ابراهیم دده بن صالح مغلوی معروف به " شاهدی دده " و متخلص به " شاهدی " از شاعران پارسی گوی قرن دهم هجری است. وی در سال 875 ه. ق. به دنیا آمد.
بیشترین گزارش از زندگی او مطالبی است که خودش در کتاب "گلشن اسرار" بیان کرده است. پدرش "خدایی صالح" که در ایران تحصیل کرده و به زبان فارسی مسلط بود، زعامت زاویه "سیدکمال" را در شهر مغله بر عهده داشت. وی زبان فارسی را نزد پدر فرا گرفت و در ده سالگی پدر خود را از دست داد و به وصیت او، شاگرد یک صوفی ابریشم فروش شد،اما این کار را دوست نداشت و مشتاق تحصیل بود. ابراهیم در اوان جوانی برای تحصیل به استانبول رفت و وارد مدرسه "فاتح" آن شهر و سپس مدرسه "ییلدرم خان"ِ بورسا یا بروسه شد. بعد از مدتی، تحصیل را رها کرد و به زادگاه خود بازگشت. در مغله به "شیخ بدرالدین"، از خلفای شیخ وفا و از مشایخ طریقت زینیه، انتساب جست و نزد او تفسیر خواند. به نوشته "اونگورن"، شاهدی در مغله در دو زاویه به تبلیغ طریقت "مولوی" پرداخته است، یکی زاویه "سید کمال" و دیگری زاویه "شمس الدین". بعد از او نیز در یکی از آنها پسرش "شهودی" و در دیگری فردی با نام "سیدقاسم" فعالیت داشتند
شاهدی در 24 سالگی به همراه شخصی از مولویان به نام "فنایی" به "لاذقیه" که بعدها "دنیزلی" نام گرفت، رفت و در آنجا دست ارادت به "فانی دده"، شیخ مولوی خانه آنجا، داد. بعد از آن مرید "پاشا چلبی"، از نوادگان "مولانا"، شد و به قره حصار رفت و تدریس پسر او، "امیر عادل"، را برعهده گرفت. بعد از سفری به مغله برای دیدار مادر، به همراه فردی ایرانی، که او را "بابا عجم" می نامید، در "کوتاهیه" به خدمت دیوان "محمد چلبی" رسید و آنچه را که سالها به دنبالش بود نزد او یافت و شیفته و مرید وی گشت. ظاهراً بعد از مرگ "چلبی"، شاهدی به مغله برگشت و شیخ مولوی خانه آنجا شد و تا پایان عمر در همان شهر به سر برد. "اولیا چلبی" در سیاحتنامه خود از مدرسه شاهدی در مغله خبر داده که در سال 951 تأسیس شده بوده است و در زمان وی بیش از هزار کودک در آن مشغول به تحصیل بوده اند
در منابع از دو پسر شاهدی سخن رفته است: یکی "حسام الدین افندی" که منظومه ای در بیان قواعد زبان فارسی و کتابی به نام "غرر القواعد" در دستور زبان عربی دارد. دیگری "شهودی" که بیش از چهل سال زعامت مولوی خانه مغله را بر عهده داشت. به نظر "ثاقب دده"، مزار منسوب به شاهدی در مغله قبر "شهودی" است
شاهدی در سال 957، بعد از آنکه فرزندش "شهودی" را خلیفه خود کرد و روانه مغله ساخت، در "قره حصار" درگذشت و در همانجا دفن شد.
کتاب ها
1- تحفه شاهدی لغتنامه منظوم فارسی ـ ترکی، که شاهدی آن را در سال 921 به تقلید از "تحفه حسام" و با هدف فهم صحیح مثنوی مولوی سروده است. این اثر به زبانهای عربی و رومی ترجمه و شرحهای بسیاری بر آن نوشته شده است.
2- گلشن توحید منظومه ای به فارسی در شرح مثنوی بوده که شاهدی در این منظومه از هر دفتر مثنوی صد بیت انتخاب کرده و هر بیت را با پنج بیت از خود شرح و تفسیر کرده است.
3- گلشن وحدت منظومه ای به ترکی در 457 و به قولی در 491 بیت، به طرز و وزن مثنوی و متأثر از"منطق الطیر" اثر "عطار" و "گلشن راز" اثر "شبستری". شاهدی در مقدمه فارسی اثر بیان داشته، همانطور که "عطار" در "منطق الطیر"، سیمرغ را به مکالمه با دیگر مرغان واداشت و مقصود او بیان حقیقت بود، من نیز در این کتاب رشته سخن را به زلف، رخ، ریش، خال، چشم، ابرو و دهان داده ام.
4- گلشن اسرار منظومه ای فارسی که بزرگترین و با ارزشترین اثر شاهدی به شمار می رفته و حاوی شرح احوال او و پدرش، همچنین ویژگیهای دیوانه "محمد چلبی" و پاره ای از خصوصیات مولویه است. گلشن اسرار به سبب بیان رفتارهای خارج از شریعت مولویانِ شاخه شمسیه، همچون باده خواری و استعمال افیون، از سوی مولویان امحا شده و یا مخفی نگه داشته شده. از این رو، نسخ اندکی از آن باقی است. "نوری شیمشکلر" آن را به عنوان رساله دکتری تصحیح کرده است.
5- دیوان ترکی دربر دارنده بیش از یکصد سروده صوفیانه شاهدی است. "مصطفی چیپان" آن را به عنوان رساله دوره کارشناسی تصحیح کرده است. سروده های شاهدی به لحاظ عروض و قافیه مشکل چندانی ندارند، اما ازحیث صور خیال جز تقلیدی از گذشتگان نیستند. به نظر "گولپینارلی"، شاهدی در ساختن شعر ترکی موفقتر و در زبان فارسی ناتوان بوده است. .
6- مثنوي گلشن توحيد، شرح ششصد بيت از مفردات مثنوي است، كه ابراهيم بن صالح مغلوي معروف به "شاهدي دده" در سال 940 ه. ق. آن را به رشته تحرير كشيده و به نظم درآورده است. تأثیر "جزیره مثنوی" اثر "یوسف سینه چاک" آشکارا در آن دیده می شود.
از آنجا كه شاهدي به مولانا و آثار او علاقه ا ي وافر داشته است، ابياتي را از دفاتر ششگانه مثنوي، از هر دفتر صد بيت، برگزيده و به شرح آنها پرداخته و هر بيت از اين اشعار را با پنج بيت از خود شرح داده، بين آنها پيوستگي و ارتباط معنايي ايجاد كرده, و اين كار را به گونه اي انجام داده است كه خواننده نمي تواند كلام مولانا را از سخن شاهدي تشخيص دهد. این کتاب یک بار در سال 1373 ه. ش. در ایران و اخیرا در افغانستان به چاپ رسیده است.
منابع
--------------------------------------------------
دانشنامه جهان اسلام
زندگینامه
کمال صادق گوکچَلی (به ترکی استانبولی: Kemal Sadık Gökçeli) با نام ادبی یاشار کمال (به ترکی استانبولی: Yaşar Kemal) ، از نویسندگان کرد اهل کردستان ترکیه بود . وی در سال م.۱۹۲۳ م. در روستایی کردنشین همیته ("گوکچه دام" فعلی)، استان عثمانیه در جنوب ترکیه متولد شد. پدرش ملاک کرد از اهالی وان بوده که در زمان جنگ جهانی اول به چوکوروا فرار کرده است. والدینش اهل وان بودند. وی کودکی بسیار سختی را پشت سر گذاشت و در تصادفی چشم راستش را از دست داد و در پنج سالگی شاهد قتل پدر به دست فرزندخوانده او در مسجد در عید قربان بود. حکم آشکار یاشار کمال در سال ۱۹۹۵ در باره سیاستهای دولت ترکیه در مصاحبه وی با مجله اشپیگل، او را به اتهام «تبلیغات تجزیه طلبی» در مقابل دادگاه امنیتی دولت ترکیه قرار داد. محاکمه با حکم برائت وی پایان یافت، اما با انتقاد مجدد وی از عملکرد دولت، یاشارکمال به اتهام «تحریک مردم»، به ۵ سال زندان تعلیقی محکوم گردید.
وی حکم زندان تعلیقی را نپذیرفت و گفت: “هرمجازاتی میخواهید نقداً" بکنید، چرا که حکم تعلیقی، حکم خودسانسوری را برای من دارد و من نمیخواهم خود را دچار خودسانسوری بکنم، هنوز کارهای انجام ندادهٔ بسیاری دارم و باید آنهارا هرچه زودتر تمام کرده و بچاپ برسانم، اما زندگی در ترکیه، آنهم با این حکم تعلیقی، این امکان را از من سلب من کند». با این استدلال یاشارکمال بعد از گرفتن حکم زندان تعلیقی مدتی در سوئد زندگی کرد.
یاشار کمال که از سال ۱۹۵۰ بکرات بخاطر دفاع از آزادی بیان و تساوی حقوق مردم دستگر و زندانی شده است، بار آخر بخاطر نوشته خود در باره مسئله کردها بنام «ابری سیاه بر آسمان ترکیه» محکوم به یک سال و هشت ماه زندان گردیده بود. اوج خشم یاشار کمال در سال ۱۹۹۷ بود که در اعتراض به زندانی کردن «اشبر یاغمور دره لی» نویسنده نابینای ترکیه گفته بود: «تا آخر عمرم دولت ترکیه را نخواهم بخشید!»
یاشار کمال، نویسندهٔ بلند آوازهٔ کرد، در میان خوانندگان ایرانی نامی آشناست. بیشتر رمانهای یاشار کمال به زبان فارسی ترجمه شده و مقبولیت خاص و عام، یافتهاست. آثار یاشار کمال اگر چه از متن سرزمین و جغرافیایی محدود ومشخصی بر آمدهاند، اما ساختار و محتوایی جهانی دارند. رمان «اینجه ممد» او تا کنون به بیش از ۲۰ زبان منتشر شده و بارها به فیلم در آمدهاست.
یاشار کمال در سپتامبر سال ۲۰۱۳ آخرین کتاب خود را منتشر کرد که عنوانش «پرندهای با یک بال» بود. او این کتاب را چهل سال پیش نوشته و در کشوی میز خود نگه داشته بود.
وی در زندگیش چندین جایزه دریافت کرد از جمله در اکتبر ۱۹۹۷ به جهت دفاع از صلح و حقوق بشر، موفق به دریافت جایزه صلح ناشران آلمانی شد. این نویسنده شهیر در سال ۲۰۰۸ جایزه بزرگ ادبیات ریاست جمهوری ترکیه را دریافت کرد که یکی از مهمترین جوایز ملی در ترکیه است و به نویسندگان، شاعران، هنرمندان و خوانندگان ملی تعلق میگیرد.
یاشار کمال، روز شنبه ۲۸ فوریه ۲۰۱۵، در ۹۱ سالگی در بیمارستانی در استانبول درگذشت.
آثار
یاشار کمال با ترجمه رمان بسیار معروف «اینجه ممد» با ترجمه ثمین باغچهبان در مجموعه کتابهای جیبی زیرمجموعه نشر امیرکبیر به فارسیزبانها و ایرانیها معرفی شد. این کتاب هماکنون در بازار موجود نیست و در شمار آثار نایاب است. این اثر که روایت شورش و اعتراض است نخستینبار سال ۱۹۵۵ به صورت پاورقی در روزنامه جمهوریت، چاپ استانبول، منتشر شد. ممد نوجوان، شخصیت اصلی داستان، در فرایند روایت به شخصیتی پخته و جاافتاده بدل میشود؛ شخصیتی که علیه ظلم اربابها بر رعیتها طغیان میکند و تاوانی سنگین هم میپردازد. این روایت بازتاب روزگاری از گذار ترکیه از جامعه سنتی و فئودالی به دوران تجدد با نظم سیاسی و اقتصادی دیگر است.
«پرندگان نیز رفتند» دیگر اثر این نویسنده با ترجمه مصطفی ایلخانیزاده در نشر ثالث اواخر دهه 70 خورشیدی به فارسی منتشر شده است. این رمان یاشار کمال روایتی نمادین است از شغلی ورافتاده و سبکی از زندگی گمشده در هجوم مدرنیسم. مانند «اینجه ممد» در این روایت هم شخصیتهای اصلی داستان نوجوان هستند؛ سه نوجوان هر کدام از راهی و گذشتهای در روایت یاشار کمال در شهر استانبول به هم میرسند. سلیمان، سمیح و خیری نوجوانهای داستان برای کاسبی و پول درآوردن، در فلوریا چادر زدهاند و انبوه پرندگانی را که در آن فصل سال در آنجا هستند به تور میاندازند. گاهی شاهین یا پرنده کمیابی شکار میکنند و چندصد لیرهای گیرشان میآید، اما بیشتر اوقات فقط پرندههای ریز بیقیمت گرفتار تور میشوند. این پرندهها ارزشی ندارند؛ فقط میتوان آنها را در قفس انداخت و به شهر برد و دانهای دو و نیم لیره به کسانی فروخت که دلشان میخواهد آنها را آزاد کنند، اما...
«به من نگاه کن برادر!» با ترجمه اسد بهرنگی اواخر دهه 80 در نشر ابتکار نو با همکاری جادوی قلم منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه این نویسنده است. در داستانی که عنوانش برای کتاب هم انتخاب شده است، نویسنده داستان مردی را روایت میکند که پس از سالها کارگری در شهری دور و به دست آوردن پول بسیار، میخواهد با قطار به روستای خویش برگردد. در کوپه او دختر و پسر جوانی هستند که بسیار آرام و بیصدا، کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و آنگونه که از ظواهر برمیآید، دختر به بیماری سختی گرفتار آمده است. مرد سر سخن را باز کرده و درمییابد که دختر بیماری لاعلاجی دارد و پزشکان تجویز کردهاند از صمغ درخت صنوبر استفاده کند... این کتاب 19 داستان دارد؛ از جمله داستانهای «گرمای جانکاه»، «پشه»، «شلوار سفید»، «درناها»، «شکارچی»، «جالیز مراد» و «ورود آرام».
«قهر دریا» ترجمه رحیم رئیسنیا اوایل دهه 70 در نشر نگاه منتشر شده و الآن نایاب است. نویسنده چپگرای ترک در این اثر هم مانند دیگر آثارش دغدغههای اختلاف طبقاتیاش را دنبال میکند و تصویری از شکافها و گسستهای طبقاتی در ترکیه به دست میدهد.
«ستون خیمه» دیگر اثر این نویسنده است که به قلم رضا سیدحسینی با همکاری جلال خسروشاهی در نشر نگاه منتشر شده است. چاپ دوم این اثر در سال 1368 منتشر شده و از آن زمان تاکنون تجدید چاپ نشده است، از اینرو نسخههایی از آن در بازار نیست. رضا سیدحسینی در مقدمه این کتاب آورده است: «آثار یاشار کمال اگرچه از متن سرزمین و جغرافیایی محدود و مشخص برآمدهاند، اما ساختار و محتوایی جهانی دارند.
او در مراسم دریافت جایزه صلح ناشران و کتابفروشان آلمان در اکتبر 1997 خود را اینگونه معرفی میکند: «من مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم.از زمانی که خودم را با این هنر مشغول کردهام، تمام تلاشم را به کار گرفتهام که آن را به بهترین وجه ممکن انجام دهم. گفتم مردی اهل هنر و شعر و عاشیق هستم نه ادبیات. زیرا قبل از اینکه نوشتن را شروع کنم، نقال و عاشیق بودم.»
کتاب «بگذار خارستان بسوزد» با ترجمه ایرج نوبخت اواخر دهه 60 در نشر نی منتشر شده است. بخش مهمی از روایتهای یاشار کمال پای در کودکی و نوجوانی سخت و صعب این نویسنده ترک دارد و از این جهت شباهت نزدیکی به هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده ایرانی دارد که عموما از گذشتهها و کودکی و نوجوانیاش مینویسد؛ یاشار کمال هم این خصلت را تمامی آثارش دارد. در روایت «بگذار خارستان بسوزد» نیز ما شاهد حضور شخصیتهای اصلی و فرعی از میان نوجوانها هستیم.
«شاهین آناوارزا» دومین اثر این نویسنده است که با ترجمه ایرج نوبخت چاپ سوم ان در اواخر دهه 60 در نشر نی منتشر میشود.
همچنین رمان «اربابهای آقچاساز» در دو مجلد با ترجمه رحیم رئیسنیا اوایل دهه 80 در نشر دنیای نو منتشر شد. برخی از منتقدان از این رمان یاشار کمال، به عنوان نقطه عطفی در دوران نویسندگی وی یاد میکنند و این رمان را یکی از آثار مهم او توصیف میکنند. روایت این رمان، داستان درویشبیک است؛ مردی تحصیلکرده با خصلتهای خوب و بد بسیار. برادر وی در نزاعی کشته میشود و او درصدد انتقام برمیآید و ... یاشار کمال در این رمان سنتهای اشتباه را به چالش میکشد.
کتاب «سربازان خدا» دومین مجموعه داستان از یاشار کمال است که به فارسی ترجمه و منتشر میشود. این اثر را عینله غریب ترجمه و در نشر گیسا منتشر کرده است. «کاشکی زرافه رو نزنن»، «شبی که هوا بدجوری شرجی بود»، «شبیه قدیر که شاگرد آهنگری بود»، «سربازهای خدا همه چیزشون با بقیه فرق میکنه»، «سر بریده»، «انگار پرنده میبارید اون روزا از آسمون» و «یه تیکه آهن آبدیده» از داستانهای این مجموعه است. غریب در مقدمه این کتاب نوشته است: «در این کتاب شاهد هشت داستان یا بهتر است بگوییم گزارش مستند هستیم که حاصل مصاحبه نویسنده با کودکان به اصطلاح خیابانی است؛ کودکانی که هر کدام به دلایل خاص مجبور شدهاند دور از هر خانه و کاشانهای در کنج پارکها و زیر پلها و لابهلای صخرههای موجشکن مسکن کرده و برای گذران سادهترین امورات زندگی روزمره با دشوارترین مسائل و مصایب ممکن مواجه شوند؛ مسائل و مصایبی که یاشار کمال در این اثر به سادهترین شکل ممکن از زبان خود این کودکان به چند و چون آنها میپردازد.
داستان «پرندهای با یک بال» با ترجمه مریم طباطبائیها در سال جاری در نشر پوینده منتشر شده است. یاشار کمال درباره این اثرش میگوید: «من همیشه ترس و هراس داشتم. وقتی داشتم این رمان را مینوشتم، از احساس ترس درونیام دوری میکردم. بالای شهری که من خدمت سربازیام را گذراندم، صخره بزرگی قرار داشت. همه مردم از ترس اینکه تکه سنگ رویشان بیفتد، زنجیرههایی را اطراف آن میبستند. سالهاست میخواستم راجع به این احساس، داستانی بنویسم.»
همچنین دوره دوجلدی «آنسوی کوهستان» از دیگر آثار این نویسنده است که به قلم رضا سیدحسینی و با همکاری جلال خسرو شاهی ترجمه و در نشر زمان منتشر شده است.
منابع
------------------------------------------------------
- ویکی پدیا دانشنامه آزاد اینترنتی
- خبرنامه دانشجویان ایران " ایسنا " : 10 اسفند 1393
احمد عاکف از هنرمندان قرن سیزدهم هجری در آسیای صغیر ( سرزمین عثمانی ) است. وی طغرا کش و خطاط و تذهیب کار بوده و استاد کریم زاده نوشته است که طغرایی به خط او با رقم و تاریخ " اثر خامه احمد عاکف عن خلفاء آمدی سنه 1222 " دیده شده است.
منابع
-----------------------------------------------------------
- دانشنامه هنرمندان ایران وجهان اسلام ص 355
اسدالله کرمانی از مشاهیر خوشنویسان قرن نهم هجری است.مهارت او در نوشتن خط نستعلیق بود ولی در خطوط ششگانه هم تبحر داشت . او هم خط نسخ و ثلث را خوش مینوشته و هم نستعلیق را. در کتاب گمناقب هنروران" آمده از آنجای که او در زمان درگذشت میرعلی هروی خردسال بوده نمیتوان او را شاگرد میرعلی دانست و او را در نستعلیق از شاگردان عبدالرحیم انیسی خوارزمی و کاتبی متین القلم میداند.
در کتاب تحفة الخطاطین آمده که اسدالله کرمانی منسوب به کرمانشاه است و او را از شاگردان محمد کرمانی میداند و معتقد است که بر شیوه یاقوت مستعصمی مینوشته است . در کتاب " مصورالخط العربی " ضمن تایید شاگردی او نزد محمد کرمانی ، آمده اسدالله کرمانی بهسرزمین عثمانی مهاجرت کرده و مدتی در آنجا مقیم شد.
احمد قره حصاری (متولد ۸۳۷ ه.ق) ملقب به ملا شمسی بیقره حصاری از خوشنویسان عثمانی یکی از شاگردان اوست. اسدالله کرمانی در سال 892 ه. ق . درگذشت.
منابع
--------------------------------------------------
- - احوال و آثار خوشنویسان ج1 ص
- اطلس خط صص 334 و 339
ابوالقاسم علي بن محمد بن ابوالفهم داود تنوخي بغدادی عالم، فقیه اديب و شاعر مشهور قرن چهارم هجري است او در سال 278 ه. ق. در شهر انطاكيه در شرق تركيهي امروزي به دنيا آمد. در دوران جواني به بغداد رفت و در آنجا به فراگیری علوم زمانه ی خویش مشغول شد. . وی در علوم نحو، لغت، هندسه و ادبيات، از مشاهير عصر خود به شمار ميرفت. وي پس از بغداد به بصره رفت و به كار قضاوت پرداخت و به قاضي تنوخي شهرت يافت. تنوخی نزد سیف الدوله حمدانی محترم بود و در مدح سیف الدوله اشعاری سرود. وی از جمله کسانی است که در رد اشعار ابن معتز دال بر برتری بنی عباس بر اهل بیت نبوت (ع) جوابیه سروده است.
او علاوه بر كسب مراتب علمي، از بياني شيوا نيز برخوردار بود و به همين جهت در ميان بزرگان عراق به عنوان سخنوري برتر شهرت پيدا كرد. تنوخي در اصول معتزلی و در فقه حنفی بود .
مهمترین تالیفات او عبارتند از :
1- کتاب العروض
2- علم القوافی
3- دیوان اشعار-
وی در روز هفتم ربیع الاول 342 ه. ق. در بصره وفات یافت.
منابع
---------------------------------------------
-الاعلام ج5 ص142
- ریحانه الادب ج1 ص353
- معجم المولفین ج7 ص196
- الکنی و الالقاب ج2 ص123
.

مصطفی کمال پاشا ، نظامی و سیاستمدار ترک و نخستین رئیس جمهور ترکیه در روز ۱۹ ماه مه ۱۸۸۱ م. در " سالونیک " در یونان کنونی که در آن زمان جزو امپراطوری عثمانی بود به دنیا آمد. در سال ۱۸۹۹ به آموزشگاه نظامی استانبول رفت و در سال ۱۹۰۲ به دریافت درجه ستوان یکمی نائل آمد.سپس در دانشگاه جنگ به فراگیری فنون جنگ ادامه داد.
رضاشاه و آتاترک
در سال ۱۹۱۶ در تنگه داردانل و شبه جزیره قالیبولی در برابر انگلیسیها مقاومت کرد و مانع اشغال استانبول توسط نیروهای بریتانیا و متفقین در جنگ جهانی اول شد. او سپس در جبهه روس نبرد کرد.در آغاز جنگ جهانی اول به فرماندهی لشکر نوزدهم عثمانی در شمال غربی ترکیه منصوب شد. در سال ۱۹۱۸ فرماندهی لشکر هفتم عثمانی را که در فلسطین بود بر عهده گرفت. و سرانجام فرماندهی نیروهای جنوب خاوری به عهده او گذاشته شد.
در جنگ جهانی اوّل دولت عثمانی شکست خورد و مناطق بسیاری در شمال آفریقا و حجاز، سوریه، عراق به دست کشورهای بریتانیا و فرانسه افتادند. قسمتهایی از اروپای خاوری نیز با حمایت فاتحان جنگ به استقلال رسیدند. در اواخر سالهای جنگ اول جهانی ترکیه مورد هجوم فرانسه و ایتالیا از جنوب و یونان از شرق بود. آتاترک رهبری جنگ استقلال ترکیه را بر عهده داشت. در پایان جنگ جهانی اول مردم ترکیه از بی کفایتی خلیفه محمد ششم و نظام عثمانی به تنگ آمده بودند و آتاترک رهبری خیزش علیه خلافت و امپراتوری عثمانی را به عهده گرفت. در سال۱۹۱۹ که نیروهای عثمانی ازمیر را اشغال کردند. از سوی پادشاه عثمانی قدرتی بالاتر از قدرت همه مقامات لشکری و کشوری به وی واگذار شد.
وی آنگاه اعلام کرد که برای اتخاذ یک تصمیم ملی ، کنگره ای در سیواس با شرکت سه نفر از هر استان تشکیل خواهد شد.سال بعد نیز مجلس کبیر ملی را تشکیل داد و خود به ریاست آن برگزیده شد و به پیشنهاد وی قانونی به تصویب رسید که مطابق با آن نام کشور به ترکیه تغییر یافتو تصریح گردید که حق حاکمیت و و نیروی اجرائی توسط مجلس کبیر ملی و از جانب ملت اعلام خواهد شد.
در سال ۱۹۲۱ مجلس کبیر ملی او را به فرماندهی کل قوا برگزید او نیز با حمله ای همه جانبه ارتش یونان را که خاک ترکیه را در اشغال داشت واپس نشاند و قرارداد ترک مخاصمه میان ترکیه و یونان به امضا رسید که بر مبنای آن یونانی ها همه سرزمین ترکیه را تخلیه کردند.
در سال ۱۹۲۲ مجلس کبیر ملی به انقراض سلطنت رای دادو در سال بعد مصطفی کمال پاشا به عنوان نخستین رئیس جمهور ترکیه انتخاب شد و بدین ترتیب حکومت ششصد ساله ی عثمانی برافتاد. مصطفی کمال پاشا برنامه دگرگون سازی ترکیه را به اجرا در آورد و مجلس ملی به او لقب آتاترک داد.
از جمله اقدامات مهم آتاترک مبارزه علیه روحانیون مبارز، کشف حجاب و اجباری کردن لباس اروپایی بود. او همچنین به سرکوب عشایر دست زد. اما دیری نپایید که اعتقاد قلبی آتاترک به لزوم مدرنیزاسیون، سبب خشم روحانیون ترکیه شد و خشم روحانیون، باعث بروز اعتراضاتی در برخی نقاط ترکیه شد (از جمله آنان میتوان به قیام شیخ سعید در ۱۹۲۵ اشاره کرد که بخاطر لغو خلافت و مغایرت آن با اسلام به دیاربکر حمله کرده بود) همچنین از دیگر اقدمات وی میتوان به ترویج ملیگرایی ترک، جداکردن دین از سیاست، قانونی کردن حق رای زنان و تغییر خط عربی به خط لاتین نام برد

آتاترک در روز ۱۰ نوامبر سال ۱۹۳۸م. درکذشت و در آنکارا در محلی به نام آنت کابیر به خاک سپرده شد.
منابع
----------------------------------
- فرهنگ اعلام سخن ج۱ ص ۵
- ویکی پدیا دانشنامه آزاد اینترنتی
|
|