|
مشاهیر ایران و اسلام
|
||
اَبومَعْشَرِبَلْخي،جعفر بن محمد بن عمر(19صفر 171-28رمضان 272ق/10 اوت787-9مارس 886م)،منجم ايراني.نام او در منابع قديم و جديد غربي به صورت اپومسر1،البومسر2و يا بيش و كم مشابه آن آمده است(ايرانيكا،I/337).زاد روز ياد شده تنها از روي زايچهاي در كتاب احكام تحويل سني المواليد اثر ابومعشر به دست آمده است(اولمان،316)و چندان مسلم نيست.از سوي ديگر،براساس روايتي از بيروني(ص340-341)،برخلاف گفتة ابننديم(ص335)كه 272ق را سال مرگ ابومعشر ميداند،وي گويا تا 280ق زنده بوده است.به روايت ابننديم وي پيش از اشتغال به تنجيم،محدث بوده است(همانجا).اما اين سخن احتمالاً از خلط ميان ابومعشر منجم و ابومعشر سندي(هـ م)فقيه و مورخ ناشي شده است،چه در آثار ابومعشر منجم،مطلقاً اثري از حديث ديده نميشود(واده،139؛اولمان،همانجا).ابومعشر از اوايل سدة 3ق/9م در بغداد به سر ميبرده است.
دربارة گرايش ابومعشر به دانش نجوم افسانههايي نقل كردهاند:برپاية روايتي وي به هنگام اشتغال به حديث،پرداختن به فلسفه و نجوم را ناروا ميشمرد و به همين علت،با يعقوب بناسحاق كندي دشمني ميورزيد و مردم را برضد وي برميانگيخت(ابننديم،همانجا؛قفطي،153)،اما كندي توانست به كمك كس يا كساني وي را به حساب و هندسه علاقهمند سازد؛ابومعشر،گرچه در علوم رياضي توفيقي به دست نياورد،اما به نجوم علاقه يافت و نزد كندي به آموزش آن پرداخت(همانجاها).افسانة ديگري حاكي از آن است كه ابومعشر در بلخ به فقاهت اشتغال داشت و چون شنيد كه كندي نسبت به يكي از فقهاي بغداد بيحرمتي رو داشته،به عزم كشتن وي رهسپار بغداد شد و با تظاهر به داشتن قصد آموزش نجوم نزد او رفت،اما كندي كه از راه تنجيم نيت وي را دريافته بود،با چند كلمه او را متنبه ساخت و براي او كمال علمي پيشبيني كرد.ابومعشر نيز شيفتة كندي شد و نزد وي آموزش يافت(نظامي عروضي،56).در بسياري منابع تأكيد شده است كه ابومعشر آموزشهاي نجومي خود را در 47سالگي آغاز كرده است (ابننديم، همانجا؛ ابنابياصيبعه، 1/207؛قفطي،همانجا).در حالي كه از زايچهاي در كتاب اسرارعلمالنجوم يا مذاكرات شاذان بنبحر معلوم ميشود كه وي سالها پيش از آن به تنجيم ميپرداخته است(اولمان،317).
ابومعشر در عصر خويش مشهورترين منجم جهان اسلام بود و گويا در حكوكت معتز،رئيس منجمان دارالخلافه و در خلافت معتمد منجم موفق-برادر خليفه و صاحب اقتدار حقيقي دستگاه خلافت-بوده است.اشتهار وي تا قرنها بعد همچنان حفظ شد.در منابع اسلامي از او بسيار ياد شده و در آثار غربي نيز بيش از هر منجم ديگري از او نام برده شده است(مسعودي،1/91-92، 2/327، 3/317؛ ياقوت، 1/447، 3/175؛ ابنابياصيبعه،1/15-16،207-208؛سارتن، I/568؛اولمان،316).صاعد اندلسي او را داناترين مردم به احوال ايرانيان و اخبار ديگر اقوام ميداند و از او چنان نام ميبرد كه گويي سخن وي در هر باب و از جمله در باب دانشهاي اقوام و دانشمندان آنان،رويدادهاي مهم جهان،تاريخ ملتها،بناي اهرام مصر و پيشگويي طوفان عصر نوح،و حتي در باب ارزش كار مترجمان كتابهاي يوناني حجتي قاطع است(14-16،18،37،55،56-57؛نيز نكـ:قفطي،6-7،152-153،187،241-242،265،284،322).
افسانههاي فراواني نيز به عنوان پيشگوييهاي درست ابومعشر نقل شده است:پيشگويي او در دوران مستعين كه گويا بر اثر آن به فرمان خليفه تازيانه خورده است؛پيشگويي خلع و قتل مستعين و خلافت معتز كه در داستان مربوط به آن،نام بحتري شاعر نيز به عنوان دوست و معاشر به ميان ميآيد؛پيشگويي زمان قتل صاحبالزنج؛پيشگويي سرنوشت يك شاهزادة هندي،يا انواع غيبگوييهايي كه عنوان آزمايش يا سرگرمي داشته است(ابومعشر،اسرار،گ17ب؛تنوخي،2/327-328،8/56-57؛ابنطاووس،158-163؛ابنابياصيبعه،1/207)و سرانجام پيشگوييهايي كه تاريخ و مضمون آنها با دوران زندگاني ابومعشر و واقعيات تاريخي هماهنگي ندارد،مانند آن پيشگويي كه دربارة آينده حامد بن عباس،وزير مقتدر عباسي به وي نسبت داده ميشود(ابومعشر،همان،گ10ب-11 الف؛ابناثير،8/110).ابومعشر شهرت خود را بيش از همه مديون اين افسانههاست،در حاليكه ما،شناخت خود را از ابومعشر،بيش از همه وامدار روشنگريهاي ابوريحان بيروني هستيم كه از وي به عنوان مردي خودپسند ياد ميكند كه دعاوي خود را با دليلهاي علمي مستند نميسازد و از تدليس خودداري نميورزد و برخي احكام او نيز آشكارا نادرست است(ص25ـ26،81ـ82).در كتاب اسرار علمالنجوم ابومعشر نيز حكايتهايي نقل شده است كه اين ارزيابي بيروني را تأييد ميكند(نكـ:گ2ب ـ 3الف،17ب ـ18 الف،25الف؛نيز نكـ:قفطي،358ـ359).
دربارة حالات،روحيات،رفتار و اخلاق ابومعشر نيز نكاتي در برخي منابع و به ويژه در اسرار علمالنجوم ديده ميشود.او در خوردن و به ويژه در نوشيدن شراب افراط ميكرد و به هنگام پريماه،دچار صرع ميشد.خود وي معتقد بود كه اگر يك سال از نوشيدن شراب پرهيزكند،از صرع رهايي خواهد يافت(اسرار،گ16الف؛نيز نكـ:قفطي،153).شاذان بن بحر شاگرد ابومعشر در جايي با وي به مناقشه ميپردازد و در درستي حكم وي اشكال ميكند و در جاي ديگر او را متهم ميسازد كه حكم خود را،نه از راه تنجيم،بلكه از روي شواهد عادي صادر كرده است و بر اين پايه،به صراحت استادش را شياد ميخواند(نكـ:گ10الف)و ابومعشر بيآنكه درشتي كند،در پاسخ به دلالت اوضاع و طبايع كواكب استناد ميورزد(همان،گ10الف،17ب ـ18الف).همين شاگرد از سرّي سخن ميگويد كه ابومعشر به او آموخته و وي را از فاش ساختن و نيز فراموش كردن آن برحذر داشته است،اما شاذان به رغم پذيرفتن اين شرط،از بازگو كردن آن در كتاب خودداري نميكند(گ10ب).يك سخن ديگر نيز هست كه اگر راست باشد،ما را از هر گونه گواهي ديگري بر شيادي اين پرآوازهترين منجم سدههاي ميانه بينياز ميسازد.شاذان بن بحر،پس از ذكر شرايط نجومي برخي احكام از قول ابومعشر،پاسخ كمنظير و حيرتآور وي را در برابر اين پرسش خويش كه چرا اين شرايط را در كتابهاي خود نياورده است،نقل ميكند،آن پاسخ چنين است:هرگاه دانشمند همة دانش خود را در كتابهايي كه تأليف ميكند،بگنجاند و چيزي را نگفته باقي نگذارد،خويشتن را به صورت ظرفي تهي درميآورد،مردم از او بينياز ميشوند و فضل و رياست او بر ايشان از ميان ميرود (همان،گ24ب ـ25الف).
ديگر ويژگي توجه برانگيز ابومعشر،دلبستگي شديد او به ايران و اعتقاد او به دانش و خرد ايرانيان است كه نشانههاي آن در آثارش به چشم ميخورد.وي گر چه با نوعي احتياط،اما به هر حال به شكلي كه عشق و تعصب و غيرت در آن آشكار است،مدعي برتري ايرانيان در جهان انديشه و دانش بر ديگر اقوام است.يك جا گويد:شاهان فارس به حفظ دانشها در برابر رويدادهاي آسماني و آفات زميني توجه بسيار داشتند.آنگاه به شرح دقت و همت آنان در انتخاب كاغذ بادوام و مقاوم،و گزينش مكان مناسب براي نگاهداري كتابها ميپردازد.اين مقدمهاي است تا گريز بزند به وجود كتابهاي ارزشمندي در بنايي به نام سارويه واقع در كهندزِجيِ اصفهان كه به بركت استحكام كاغذ و سلامت محيط،از آفات قرون و اعصار مصون مانده است و از آن جمله كتابي است منسوب به يكي از حكماي متقدم كه در آن از«ادوار و سالها»سخن رفته است و«اوساط كواكب»و علل حركات آنها را ميتوان از آن«ادوار»استخراج كرد و آن ادوار را«ادوار هزارات»ميخواندهاند و قدماي هند و بابل از اين كتاب بهره بردهاند و منجمان آن دوران زيج مشهور شهريار را از آن استخراج كردهاند(ابن نديم، 301ـ302؛شهرزوري،1/39ـ42).بناي سارويه كه ابومعشر از آن سخن ميگويد،گويا در شكوه و چگونگي اعجازآميز ساخت آن،همانند اهرام مصر بوده است و اهرام مصر نيز به نوبة خود به فرمان هرمس اول،نوادةكيومرث پادشاه ايراني ساخته شده است.كيومرث،به گفتة ابومعشر،نخستن كسي است كه براي روز و شب ساعات معيني ساخته وآن را به هرمس آموخته و هرمس نيز نخستين كسي است كه از پزشكي سخن رانده و دربارة«اشياءعلويه و ارضيه»شعر گفته و نسبت به وقوع طوفان نوح هشدار داده است(ابننديم،302؛ابن جلجل،5ـ6؛قفطي،6؛ابن ابياصيبعه،1/16؛شهرزوري،1/55ـ57؛نيز نكـ:پينگري،32).اينگونه ابراز شيگفتي نسبت به نياكان و تلاش در راه بلند ساختن نام و آوازة ايشان،در ميان دانشمندان ايراني سرزمينهاي خلافت اسلامس كه از تسلط و قومگرايي فرمانروايان عرب خوشدل نبودند،بازتابي طبيعي و پديدة گستردهاي بوده است.بدينسان هرگاه،ستايش ابومعشر از مأمون را ـكه در برخي منابع از آن سخن گفته شده ـ جدي پنداريم(ذهبي،10/279)،بايد آن را ناشي از اعتدال نسبي اين خليفه به ويژه در رفتار با ايرانيان بدانيم(نيز نكـ:پينگري،همانجا).
ابومعشر در آثار خويش كوشيده است تا با ياري گرفتن از سنتهاي ايراني،هندي و يوناني و با استفاده از فلسفة سرياني كه به تأثير ستارگان و سحررنگ نوافلاطوني ميداد و در نوشتههاي كندي و كتابهاي حرّانيان و نيز در آثار دانشمندان ايراني پيش از وي مانند ماشاءالله،ابوسهل فضل بن نوبخت،عمربنفرّحان طبري و ابويوسف يعقوب قصراني منعكس است،درستي احكام نجوم و كاربرد آن را در سحر و افسون به اثبات رساند(نكـ:صاعد،60؛قفطي،241ـ242،جمـ؛پينگري،33).برهان فلسفي ابومعشر ارسطويي و همراه با عناصر نوافلاطوني بوده و در اين باره از نوشتههاي منسوب به هرمس و آگاثودمون1،پيشوايان حرّاني،سود برده است.وي براي جهان هستي 3 سطح ميشناسد:الهي(فلك نور)،اثيري(8 فلك آسماني)و هيولاني(جزء زير قمر).ابومعشر به پيروي از حرّانيان كوشيد وجود رابطه ميان افلاك آسماني و جهان متغير زير فلك قمر را به اثبات رساند و براي پيوند ميان افلاك آسماني و جزءزيرفلك قمر،از لحاظ احكام نجومي پاية علمي بسازد.به گفتة ابومعشر،اجسام زميني ميتوانند به وسيلة اجرام فلكي به حركت درآيند و دچار دگرگوني و استحاله و كون و فساد شوند و همچنين اجرام فلكي نيز نيروي آن را دارند كه بر اجسام خاص زميني اثر بگذارند(المدخل،43؛پينگري،33-34).وي بر پاية اين ديدگاه معتقد بود كه همة معارف منشأ الهي دارد و نشانههاي وحي خداوندي در هر علم به چشم ميخورد؛روح انساني كه از فلك نور الهي به زير فلك قمرفرودآمده،ميتواند با ياري و وساطت افلاك آسماني و از راه نماز،عبادت و اوراد و اذكار،از يك فلك به فلك بالاتر صعود كرده و سرانجام به خدا متصل شود و بدون توسل به اين واسطهها وصول ميسر نيست و اين همه از تحقيق و مطالعه در علم نجوم و احكام آن حاصل ميگردد(پينگري،همانجا).او عقيده داشت كه درستي و اعتبار احكام نجوم تنها از راه مكتب ارسطويي حرانيان معلوم نميشود،بلكه همچنين ميتوان با تكيه بر دقايق تاريخ انتقال علوم در جهان،اجزاء حقيقت را دربارة طبيعت كه در ميان اقوام مختلف پراكنده است،به يك مبدأ الهي وصل كرد(همو،34)،و بر اين پايه احكام نجوم و سحر را سودمندترين دانشها براي انسان ميدانست(ايرانيكا،I /337).او همچنين بر اين عقيده بود كه هر يك از ستارگان در صفات اشياء و سرنوشت و مقدرات اشخاص اثر داشته و در تغييرات طبيعي و حتي بعضي تغييرات نفساني مؤثرند(همان،I/338)و بشر به وسيلة علم احكام نجوم ميتواند تغييرات ناشي از ستارگان را پيشگويي كند.ابومعشر در زيجالهزارات،براي سنتهاي فرهنگي نوع بشر،به سبب آنكه برخاسته از وحي است،منشأ واحدي قائل شده است(پينگري،همانجا).
ابومعشر با تأليف كتاب الالوف و كتب في بيوت العبادات باعث شهرت بيشتر حرانيان شده است.وي گاهبهگاه اشارهاي به طلسمات ميكند،ولي پيشگويي،بيش از دخل و تصرف در آينده،دلبستگي نشان ميدهد(پينگري،همانجا).
گروهي برآنند كه علاقه و توجه دانشمندان نسبت به احكام نجوم در نيمة دوم سدة 2ق/8م در بغداد،انتقال رسالههاي احكام نجومي ساساني به جهان اسلام،ورود يك هيأت هندي در155ق/771م به بغداد براي تعليم علوم هندي و كمك در ترجمة نوشتههاي هندي به عربي و نهضت دامنهداري كه در زمان مأمون در ترجمة آثار خارجي به عربي پيدا شده بود(نصر،158ـ159؛واده،131)،سبب گرديد تا كتابهاي اساسي نجوم يوناني،از جمله المجسطي و كتاب الاربعة2بطلميوس و كتابهاي ديگر از سرياني و يوناني ترجمه و در دسترس علاقمندان اين علم قرار گيرد(نصر،159).ابومعشر نيز چنانكه ذكرشد،از اين ترجمهها و آثار آگاهي پيدا كرد و توانست از مطالب آنها در مباحث و موارد مختلف تأليفات خود بهره گيرد(واده،137).
از شاگردان و پيروان ابومعشر ميتوان ابنمازيار(ابن بازيار)(مسعودي،1/91)،محمد بقن عبدالله بن سمعان،عبدالله بن مسرور نصراني(قفطي،220،286)و ابوسعيد شاذان بن بحر را نام برد كه اين يك سخنان ابومعشر را زير عنوان اسرار علمالنجوم يا مذاكراتشاذان بن بحر گرد آورده است.
آثار:آثار ابومعشر از لحاظ دربرداشتن بخشهايي از نوشتههايكهني كه اصل آنها از بين رفته،قابل توجه است(واده،137-138)،ولي از ديدگاه دانش ستارهشناسي قديم كمارزش است.به همين سبب،به رغم آنكه آثار او و ترجمة آنها،نفوذ ژرفي بر دانشمندان مسلمان و اروپايي داشته است،نميتوان وي را در رديف دانشمندان بزرگ اسلامي به حساب آورد.
الف-چاپي:
1.الابراج و الطوالع و فوائد شتّي في علم الحساب،در 1987م در بيروت به چاپ رسيده است.
2.بغية الطالب في معرفة الضمير المطلوب و الطالب و المغلوب و الغالب.اين كتاب دربارة علم رمل است كه بارها در مصر به چاپ رسيده است.
3.القرانات.اين كتاب شامل 8مقاله است( ).برخي گفتهاند اين كتاب از آن سندبن علي است و ابومعشر آن را به خود نسبت داده است(ابننديم،334).يوحنا اشبيلي آن را به لاتيني ترجمه كرده است.ايت ترجمه در 1489م به وسيلة ارهارد راتدلت1در آوگسبورگ و در 1515م به كوشش ياكوبوس پنتيوس لئوكنسيس2در ونيز چاپ شده است.يك فصل از اين ترجمة لاتيني كه گويا ابومعشر آن را از كندي گرفته و به خود نسبت داده بود،در مقالهاي از ا.لوث3با عنوان«كندي اختربين4»در كتاب«پژوهشهاي شرقي5»در 1875م در لايپزيگ تجديد چاپ شد(پينگري،36).از ترجمة فارسي اين كتاب چند نسخة خطي در دارالكتب قاهره،كتابخانة ملك و كتابخانة ملي رشت موجود است(نكـ:منزوي،1/211-212؛ملك،6/390-391).
4.المدخل الكبير في(الي)علم احكام النجوم،در 8«قول».اين كتاب مهمترين اثر به جاي ماندة ابومعشر است و در حدود سال 235ق نوشته شده است.وي در فصل دوم قول اول كوشيده است اعتبار احكام نجوم را به اثبات رساند(ص17-38).همچنين گفتهاند كه اين كتاب را سندبنعلي نوشته و به ابومعشر اهداء كرده بود و او آن را به خود نسبت داده است(ابننديم،همانجا).تنها بخشي از اين اثر منتشر،و گزيدههايي از آن نيز در حدود سال 379ق/1000م به يوناني ترجمه شده است(پينگري،35).در ميان ترجمههاي متعددي كه به زبان لاتيني به عمل آمده،ترجمة يوحنا اشبيلي مشهورتر است(ميهلي،89).چاپ تصويري اين كتاب در 1405ق/1985م در فرانكفورت منتشر شده است.اين اثر به زبانهاي انگليسي و آلماني ترجمه شده است(سزگين،مقدمه).
واده رسالهاي با عنوان«دفاعي از احكام نجوم در كتاب المدخل ابومعشر»نوشته كه در شمارة 5«سالنامة اسلامشناسي»،در 1963م منتشر شده است.
5.كتاب المواليد الصغير،كه چندبار در قاهره به چاپ رسيده است(نكـ:GAL,S,I/395).اين اثر مشتمل بر 2 مقاله و 13فصل است(ابن نديم،336).4فصل اول آن از سحر و احكام نجوم در ادوار مختلف،5فصل بعدي مطالب عجيبي دربارة سحر و پيشگويي و 4فصل آن دربارة مواليد است(نكـ:فادگون،150؛پينگري،38).
ب.خطي
1.اصل الاصول،دربارة مواليد،ابوالعنبس صميري آن را از تأليفات خود ميدانسته است(ابننديم،همانجا).در برخي از نسخههاي خطي اين كتاب نيز نام مؤلف صيمري آمده است(پينگري،همانجا).اين كتاب با عنوان الاصل في علم النجوم و سرائر الاسرار نيز ناميده شده است(GAL,S,I/395-396).نسخههايي از آن در كتابخانة ملي،آستان قدس و اسكوربال موجود است(ملي،10/206؛آستان قدس ف،394؛ ).
2.كتاب الالوف.اين كتاب يكي از مهمترين آثار ابومعشر است كه اصل آن از بين رفته،ولي احمد بن محمدبنعبدالجليل سجزي بخشهايي از آن را با عنوان منتخبات كتاب الالوف در جامع شاهي و بخشي ديگر را با عنوان فصل من كتاب الالوف في اجتماع الكواكب السبعة و مبادي التواريخ به صورت مستقل آورده است(آستان قدس، 8/119،122؛سيد،2/181؛ پينگري،37).بخشي از اين كتاب كه در آن مطالبي دربارة«نسيء»آمده،در منتهي الادراك في تقاسيم الافلاك،اثر عبدالجبارين محمد خرقي نقل شده است.اين بخش توسط محمود افندي در«مجلة آسيايي1»(1858م)به چاپ رسيده است(نكـ:تهراني،13).ليپرت نيز قسمتهايي از آن را كه در كتابهاي ديگر نقل شده،در«نشرية دانش خاورشناسي وين2»گرد آورده است(GAL,I/251).ا.س.كندي با استفاده از متن جامعشاهي بخش كوچكي از آن را به انگليسي ترجمه كرده است(نكـ:GAS,VII/143).
3.الامطار و الرياح و تغير الاهوية،كه ابومعشر آن را بنابرروش حكماي هند تأليف كرده استومتن اصلي اكنون در دست نيست،بلكه فقط ترجمة لاتيني آن كه در 1507م در ونيز همراه با رسالة في علل القوي المنسوبة الي الاشخاص العالية الدالّة علي المطر،تأليف يعقوب ابن اسحاق كندي به چاپ رسيده،موجود است(نالينو،151-152).
4.احكام تحويل سني المواليد.نسخههايي از آن در پاريس و كتابخانة اسكوريال موجود است(دوسلان، شمـ ).سجزي گزيدهاي از آن را در 23باب به نام منتخب كتاب المواليد به زبان عربي فراهم آورده كه نسخههايي از آن در كتابخانة ملي تهران و كتابخانة آستان قدس موجود است(ملي،10/199-200؛آستان قدس،8/121)؛وي سپس كتاب اخير را با اضافاتي مشتمل بر جدولهاي تقويم و غيره به زبان فارسي،با عنوان برهانالكفاية ترجمه كرده كه در كتابخانة آستان قدس نگهداري ميشود(همان،8/45).اين اثر ابومعشر را يوحنا اشبيلي به لاتيني ترجمه كرده كه در 1489م در آوگسبورگ و در 1515م و در ونيز به چاپ رسيده است( ).متن اصلي عربي نيز به يوناني ترجمه شده كه 5كتاب اول آن در لايپزيگ به طبع رسيده(پينگري،همانجا).اين ترجمة يوناني نيز به لاتيني ترجمه شده و به وسيلة وُلف در 1559م در بازِل انتشار يافت.بخشي از آن نيز به وسيلة ف.بُل تصحيح و به آلماني ترجمه شد.اين ترجمه در 1912م منتشر گرديد(GAS,VII/142;GAL,S,I/251,395)،
5.كتاب الكدخدا و كتاب الهيلاج.بعضي اين كتاب را با دو عنوان جداگانه ذكر كردهاند(ابننديم،336؛بغدادي،1/251)،ولي قفطي آن را زير يك عنوان آورده است(ص153).اصطلاحات فارسي در اين كتاب نشان از آن دارد كه مطالب مربوط به آن بازمانده از دورة ساساني است(نكـ:پينگري،36).يك نسخه خطي از اين اثر در كتابخانة نور عثمانيه نگهداري ميشود(GAS,VII/148-149).
6.النكت،يا تحاويل سني العالم،كتابي است در 7مقاله(حاجي خليفه،1/18)كه در سدة 5ق/11م به وسيلة ابراهيم منجم از عربي به فارسي ترجمه شده و در آن از كواكب،اقترانات،طوالع،اسهام و جز آنها بحث شده،نسخة خطي آن در كتابخانة ملي موجود است(ملي،2/425).اين كتاب به وسيلة يوحنا اشبيلي با عنوان فلورس1 به لاتيني ترجمه شده و توسط ارهارد راتدلت در 1489و1495م در آوگسبورگ و به وسيلة سِسا2 در 1488 و 1506م در ونيز انتشار يافته است(ايرانيكا،I/339).
7.اسرار علم النجوم يا مذاكرات شاذان بن بحر:نسخههاي خطي آن در كتابخانههاي كمبريج(GAL,S,I/395)و اسماعيل صائب(شمـ(1)299)،نگهداري ميشود.
ابومعشر آثار ديگري نيز دارد كه نسخههاي خطي آنها در دست است(نكـ:پينگري،GAL,S;35-39،همانجا؛ GAS,VII/145-151).
مآخذ:
- آستان قدس،فهرست؛آستان قدس ف،فهرست؛ابن ابي اصيبعه،احمد،عيون الانباء،به كوشش آوگوست مولر،قاهره،1882م
-ابن اثير،الكامل؛ابن جلجل،سليمان،طبقات الاطباء و الحكماء،به كوشش فؤاد سيد،قاهره،1955م
- ابن طاووس،علي،فرج المهموم،قم،1363ش
- ابن نديم،الفهرست؛ابومعشر بلخي،جعفر،اسرار علم النجوم،نسخة خطي كتابخانة اسماعيل صائب،شمـ(1)299
- همو،المدخل الكبير،چ تصويري،به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت،1985م
- بغدادي،هديه؛بيروني،ابوريحان،الآثار الباقية،به كوشش ادوارد راخاو،لايپزيگ،1923م
- تنوخي،محسن،نشوار المحاصرة واخبار المذاكرة،به كوشش عبود شالجي،بيروت،1971م
- تهراني،جلالالدين،گاهنامه،تهران،1313ش
- حاجي خليفه،كشف؛ذهبي،سيراعلام النبلا،به كوشش شعيب ارنؤوط،بيروت،1986م
- سرگين،مقدمه بر المدخل(نكـ:همـ،ابومعشر بلخي)
- سيد،خطي،شاذان بن بحر،گفت و گو با ابومعشر بلخي،ضمن اسرار علم النجوم(نكـ:همـ،ابومعشر بلخي)
- شهروزي،محمد،نزهة الارواح و روضة الافراح،به كوشش خورشيد احمد،حيدرآباد دكن،1396ق/1976
-صاعد ،اندلسي،طبقات الامم،به كوشش لوبس شيخو،بيروت،1912م
- قفطي،علي،تاريخ الحكماء،اختصار روزني،به كوشش يولبوس ليپرت،لايپزيگ،1903م
- مسعودي،علي،مروج الذهب،به كوشش باربيه دومنار و باوه دوكورني،پاريس،1874م
- ملك،خطي؛ملي،خطي؛منزوي،خطي
- نصر،حسين،علم وتمدن در اسلام،ترجمة احمد آرام،تهران،1359ش
- نالينو،كارلو آلفونسو،تاريخ نجوم اسلامي،ترجمة احمد آرام،تهران،1349ش
- نظامي عروضي،احمد،چهار مقاله،به كوشش محمد قزويني،ليدن،1327ق/1909م
- ياقوت،بلدان
نيز:
De Slane; Faddegon,J.M.,"Notice sur un petit traite d,astrologie attribue a Albumasar",JA,1928,vol.CCXIII;GAL;GAL,S;GAS;Iranica;Mieli,A.,La science arabe, Leiden, 1966;Pingree,d.,"Abu ma`shar",Dictionary of Scientific Biography,New York, 1970,vol.I;sarton, G.,Introduction to the History of Science,Baltimore,1927;Ullmann,M.,Die Natur-und Geheimwissen- schaften im Islam,Leiden,1972;vadet,J.C."Une defense de l`astrologie dans le Madhal d`Abu Ma`sar al BalhI",Annales Islamo-logiques,Cairo,1963,vol.V.
- دایره المعارف بزرگ اسلامی ، مقاله " ابومعشر بلخی " نوشته ابوالحسن دیانت.
اَبوزِيدِ بَلخي، احمد بن سهل (ح 235 ـ 322ق/ 849 ـ 934م)، اديب، متكلم، فيلسوف. جغرافي دان و منفنن درعلوم گوناگون. قديم ترين منابع آگاهي ما دربارة اين دانشمند كتاب الفهرست ابن نديم و كاملترين آنها معجم الادباء ياقوت است. منابع متأخر تمام اطلاعات خود را از ياقوت گرفته اند و ياقوت اخبار مربوط به ابوزيد را از كتابي كه ابوسهل احمد بن عبيدالله بن احمد تأليف كرده بود. به دست آورده است. منبع سخنان ابوسهل نيز ابومحمد حسن بن محمد وزيري است كه از شاگران ابوزيد بوده و كتابي با عنوان اخبار ابي زيد داشته است (ياقوت، 3/68 ـ 69، 71، 76).
ابوزيد درناحية شاميستيان، از روستاهاي نزديك نهر غربنكي، يكي از از 12 نهر بلخ، متولد شد. پدرش سيستاني و معلم كودكان بود. ظاهراً ابوزيد نيز يك چند همين شغل را داشته است (همو، 3/65، 68 ـ 69). در جواني همراه قافلة حاجيان به عراق سفر كرد تا در مذهب اماميه ـ كه خود از پيروان آن بود ـ تحقيق كند (EI2) و «امام» را دريابد (ياقوت، 3/73 ـ 74). در آنجا به محضر يعقوب بن اسحاق كندي (185 ـ 258ق) راه يافت و نزد او به كسب علوم عقلي پرداخت. وي 8 سال در عراق به سر برد و با بزرگان و دانشمندان در ارتباط بود. در اين مدت فلسفه، نجوم، طب و طبيعات را آموخت و در علم كلام و ديگر دانشهاي متداول اسلامي تبحر يافت (همو، 3/72 ـ 73). سپس از راه هرات بهبلخ بازگشت (همو، 3/75) و به سبب دانش وسيع و اطلاعات فراواني كه در علوم گوناگون و زمينه هاي مختلف داشت. مورد توجه امرا و بزرگان قرار گرفت و نزد ابوعلي جيهاني، وزير نصر بن احمد ساماني، (301 ـ 330ق)، راه يافت. جيهاني و همچنين بزرگاني مانند حسين بن علي مرورودي و بردارش صعلوك، مقدم او را گرامي شمردند و براي وي مستمري و عطايايي مقرر داشتند، اما پس از مدتي رابطة ميان آنان تيره شد و صله ها وعطايا قطع گرديد. علت اين امر، چنانكه ابوزيد خود اشاره مي كند، اين بود كه وي دو كتاب تأليف كرده بوده است: يكي كتابي دربارة كيفيت تأويل آيات قرآن و ايراد به تأويلات اسماعيليا ـ روشي كه مبلغان اسماعيلي از جمله مرورودي در آن مبالغه مي كردند ـ و ديگري كتاب القرابين و الذبائج كه به مذاق جيهاني ـ كه تمايلات ثنوي (مانوي؟) داشت ـ خوش نيامد (ابن نديم، 135).
كتابي كه ابوزيد دربارة كيفيت تأويلات نوشت و موجب تيرگي رابطة او با مروردي گرديد. بعدها مورد توجه دانشمندان اسلامي و تمجيد و تحسين مجامع مذهبي قرار گرفت و حسن قبول يافت، تا بدانجا كه ياقوت مي گويد: «ما صنّف في الاسلام كتاب انفع للمسلمين من كتاب البحث عن التأويلات، صنّفه ابوزيد البلخي» (3/80).
هنگامي كه احمد بن سهل بن هاشم مروزي در 306 ق به بلخ آمد (ايرانيكا، I/399) و بر آن سامان مستولي شد، وزارت خود را به ابوزيد پيشنهاد كرد، اما او نپذيرفت؛ سرانجام ابوالقاسم بلخي كعبي را كه با ابوزيد دوستي داشت، وزارت داد و ابوزيد را به كاتبي برگزيد. كعبي نيز به ابوزيد توجه خاصي داشت و در استفاده از مستمريها جانب او را مراعات مي كرد (ياقوت، 3/75 ـ 76؛ صفدي، 6/411، 412).
ابوزيد به زادگاه خويش علاقه بسيار داشت. به همين جهت پس از بازگشت به بلخ و بهبود وضع معاش خود، در ناحية
شامستيان ضياع و عقاري خريد. ايناملاك پس از او در اختبار خويشاوندان و فرزندان و نوادگان او بوده است (ياقوت، 3/69). ابوزيد در علوم اوايل و نيز علوم اسلامي دست داشت. در نوشته هاي خود از روش فلاسفه و اصحاب عقل پيروي مي كرد، با اين تفاوت كه كتابهايش به نوشته هاي اهل ادب شبيه تر و به آنان نزديك تر بود. به علت آگاهي از فلسفه و به كار بردن روشن فيلسوفان، متهم به كفر و الحاد گرديد (ابن نديم، همانجا)، اما به رغم اين اتهامات، به گزارش برخي منابع مردي نيكو اعتقاد بود ودر به جاي آوردن وظايف مذهبي و عمل به احكام دين غفلت نمي رزيد. (ياقوت، 3/73). علما و فقهاي بلخ نيز او را داراي اعتقادي نيك و مذهبي استوار مي دانستند و بر آن بودند كه در مصنفات انبوه وي كلمه اي كه دلالت بر سستي عقيده و قدح در اعتقاد او كند، پيدا نمي شود (همو، 3/75). ابوالقاسم بلخي كعبي كه از معاصران و دوستان نزديك او بوده است، در ردّ اين اتهامات مي گويد: ابوزيد مردي مظلوم است؛ مردي است موحد و من به حال او آگاه تر از ديگران هستم، چرا كه با يكديگر بزرگ شده ايم وبا يكديگر منطق خوانده ايم و سپاس خداي را كه ملحد نشده ايم (ابن نديم، همانجا؛ ابن حجر: 1/183 ـ 184).
ابوزيد به گفتة معاصران و دوستانش هواي امامت (طلب امام) در سر داشت و گفته شده كه يكي از انگيزه هاي سفر او به عراق همين امر بوده است (ياقوت، 3/74). در مقابل اين نظر، برخي عقيده دارند كه ابوزيد با اينكه در جواني مذهب اماميه داشت، بعدها از آن بازگشت و به تسنّن گراييد (ابن حجر، 1/184)، اما ابوحيّان توحيدي از زيدي بودن وي سخن گفته است (2/15).
ابوزيد با دانشمندان زمان خود مباحثه و مكاتبه داشت و از شهرهاي دور و نزديك سؤالات علمي و مذهبي براي او مي فرستادند تا پاسخ گويد. رساله هاي اجوب* ابي اسحاق المؤدّب، اجوي* ابي القاسيم الكعبي، اجوي* ابي الفضل السُكري، اجوي* اهل فارس، جواب رسال* ابي علي بن المنير الزيادي كه از نوشته هاي او بوده است (ابن نديم، همانجا؛ ياقوت، 3/67، 68)، شاهد بر اين مدعاست.
ابوزيد علاوه بر تأليفات گران قدر، شاگرداني نيز داشته است كه از آن جمله اند: ابن فريغون كه كتاب جوامع العلوم از آثار اوست (GAS, I/384)، ابوالحسن محمد بن يوسف عامري (د 381ق) كه در فلسفه از ابوزيد استفاده كرد (ابوسليمان، 307) و همچنين ابومحمد حسن بن محمد وزيري كه كتابي در شرح احوال استاد خود نوشته بوده است (ياقوت، 3/69، 76). برخي از محققان، محمد بن زكرياي رازي (251 ـ 313ق) را نيز در فلسفه از شاگردان ابوزيد دانسته و گفته اند رازي به سبب تعليمات او به فلسفة نوفيثاغوري متوجه گرديد (صفا، 1/165، 166، 168؛ نعمه، 131).
ابوزيد به سبب وسعت دانش و عمق انديشه و فصاحت و بلاغت نوشته هايش، مورد ستايش و تمجيد متقدمان و متأخران قرار گرفته است. ابو حيان توحيدي كه مردي دشوار پسند بوده، او را «بحرالبحور» و «عالم العلماء» خوانده است (ياقوت، 3/27، 29) و در كتاب الامتاع و المؤانس* نيز از او با عبارت «سيد اهل المشرق في انواع الحكم*» ياد كرده است (2/38). شهرستاني در كتاب الملل و النحل وي را در رديف كندي، ابن مسكويه، ابوسليمان سجستاني، فارابي، ابن سينا و ابوالحسن عامري و در شمار فلاسفة متأخر اسلامي ذكر مي كند (1/348).
آثار: آز آنجا كه ابوزيد در علوم گوناگون دست داشته است، نوشته هايش بسياري در زمينه هاي مختلف: فلسفه، كلام، احكام نجوم، طب، سياست، تفسير، تاريخ، جغرافيا، اخلاق و آداب امم، لغت، صرف و نحو، طبقه بندي علوم و حتي جانور شناسي، به او نسبت داده اند. به گفتة علي بن محمد بن ابي زيد، نوة ابوزيد، وي نزديك به 70 تأليف داشته است (ياقوت، 3/81). ابن نديم از 42 كتاب و رساله از جمله شرايع الاديان، اقسام العلوم، اختيارات السير، السياس* الكبير، السياس* الصغير نام مي برد (همانجا) و ياقوت بر اين شمار 13 اثر (3/67 ـ 68) و بيهقي دو اثر افزوده است (ص 26). افزوده هاي بيهقي يكي الامد الاقصي و ديگري بيان وجوه الحكم* في اوامر ونواهي الشريع* يا الابان* عن علل الديان* است (همانجا) و نيز حمدالله مستوفي، در نزه* القلوب (ص «بيست و چهار»)، ضمن برشمردن منابع كار خود، از كتاب صور الاقاليم ابوزيد بلخي نام مي برد. سيوطي نيز در بغي* الوعا$، كتاب المختصر في الفقه را به ابوزيدنسبت مي دهد (1/311). تأليف ديگر او به گفتة كحّاله العلم و التعليم است (1/240). اينك از ميان تأليفات وي 2 اثر مهم را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم:
1. صورالاقاليم يا كتاب الاشكال، دربارة نقشه هاي جغرافيايي. اصل اين كتاب از ميان رفته و فقط قسمت عمده آن را اصطخري (د 340 يا 346ق) در كتابهاي المسالك و الممالك و الاقاليم خود آورده است. محققان متأخر همگي برآنند كه آثار اصطخري مأخود از صورالاقاليم ابوزيد بلخي است، با اين تفاوت كه اصطخري در شرح بلاد و نواحي توضيحات بيشتري داده است (كراچكوفسكي، 1/197 به بعد؛ ايرانيكا، همانجا) و سپس ابن حوقل تأليفات اصطخري را تكميل كرده است (همانجا؛ بارتولد، 1/54). با اينكه به گفتة محمد بن احمد مقدسي (ص4)، صوالاقاليم كتابي مختصر بوده و جزئيات فراواني را در شرح بالاد دربر نداشته است، بايد ابوزيد را از پيشگامان ترسيم نقشه هاي جغرافيايي در ميان جغرافي دانان و دانشمندان اسلامي به شمار آورد. مولر در ميان مخطوطات قديمي به 60 نقشة جغرافيايي از آثار ابوزيد بلخيبرخورده (نكـ: سوسه، 154 ـ 158، كه 4 نقشه از نقشه هاي او را گراور كرده است)، كه خود مؤيد تقديم و اهميت كار او در اين مورد است. ظاهراً نسخه اي از صورالاقاليم بلخي در كتابخانة كليددار امام حسين (ع) دركربلا موجود است (بروكلمان، 4/246 ـ 247)؛ جرجي زيدان نيز از نسخة خطي اين كتاب همراه با نقشه هاي رنگي در برلين خبر مي دهد (2/378).
2. مصالح الابدان و الانفس، كتابي است دربارة سلامت تن و روان و بيان ارتباط تنگاتنگ آن دو با يكديگر، چنانكه گويي يك واحدند. اين كتاب از روي نسخة خطي كتابخانة ساصوفيه به همت فؤاد سزگين (1405ق/ 1984م) در فرانكفورت منتشر شده است. بلخي در مقدمة كتاب يادآور مي شود كه باري تعالي انسان را به مزيّت عقل و تمييز مخصوص گردانيده است تا چيزهاي سودمند و زيان آور را بشناسد و از امور زيان آور اجتناب كند و بدين وسيله معاض و معاد او اصلاح پذيرد
و خبر دنيا و آخرت حاصل شود. ابزاري كه آدمي براي اين منظور در اختيار دارد، تن و روان اوست و با به سامان شدن آنها زمينهاي براي رسيدن به سر منزل سعادت فراهم مي گردد. تن و روان دو جنبة وجود آدمي و سبب بقاي او در اين عالم است و به همين جهت وظيفة هر خردمندي است كه در كسب آنچه به صلاح و سلامت تن و روان او مي انجامد و آفات و بيماريهاي جسمي و روحي را از وي دور مي سازد، كوشش كند و اين امر را از مهم ترين وظايف خود به شمار آورد.
مصالح الابدان و الانفس دو مقاله دارد، يكي در تدبير مصالح تن و ديگري در تدبير مصالح روان. مقالة اوّل شامل 14 باب است، دربارة: 1. نياز انسان به مراقبت بدن و فايدة آن؛ 2. عناصر اوليّه و طبيعت هر يك از آنها، ابتداي خلقت آدمي از عناصر اربعه و طبايع چهارگانه، چگونگي پيدايش مزاجهاي دموي، صفراوي، سوداوي و بلغمي و سهم هر يك از اخلاط اربعه در سلامت او و نحوة تركيب اجزا و اعضاي تن وي؛ 3. مسكن، آب و هواي گوناگون؛ 4. جامه ها و پوششهايي كه انسان را از گرما و سرما محفوظ مي دارد؛ 5. خوردنيها؛ 6. آشاميدنيها؛ 7. بوييدنيها، (عطريات)؛ 8. خواب؛ 9. قوة باه؛ 10. استحمام؛ 11. حركات ورزشي كه براي تندرستي مورد نياز است؛ 12. مشت و مال در پي حركات ورزشي؛ 13. شنوايي؛ 14. باز گردانيدن تندرستي.
در مقالة دوّم، ابوزيد بلخي به آفات و بيماريهاي روان مي پردازد و ضمن بحث دربارة قواي نفساني وعوارض آنها به تهذيب اخلاق از طريق روان درماني و خودشناسي اشاره مي كند. اين مقاله 8 باب دارد، دربارة: 1. نياز انسان به تدبير مصالح روان؛ 2. حفظ سلامت روان؛ 3. بازگردانيدن سلامت روان؛ 4. بيماريهاي روان و برشمردن آنها؛ 5. از ميان بردن خشم؛ 6. تسكين بيم و اضطراب؛ 7. دفع حزن و اندوه و بي تابي؛ 8. چاره جويي جهت دفع وسوسه هاي دروني و «احاديث نفس».
كتابي ديگر با عنوان البده و التاريخ به ا بوزيدنسبت داده شده است. كلمان هوار اين كتاب را به نام وي در پاريس (1899 ـ 1906م) منتشر كرده است، اما چنانكه محققان نوشته اند و خود هوار نيز يادآور مي شود (EI2، ذيل بلخي )، اين كتاب راابوزيد نيست، بلكه مؤلف آن مطهربن طاهر مقدسي است (كرچكوفسكي، 1/198؛ سركيس، 1/242؛ زركلي، 1/134؛ بروكلمان، 3/26). مهم ترين دليل بر اينكه نويسندة اين كتاب جز ابوزيداست،اينكه مؤلف در مقدمة آن تصريح مي كند كه كتاب را در 355ق تأليف كرده است مقدسي، مطهر، 6).
افكار و عقايد:
1. ابوزيد از كساني است كه مي كوشيدند ميان شريعت و فلسفه تلقيق كنند و آن دو را با يكديگر هماهنگ سازند. ابو حيان توحيدي در اين باره مي نويسد: ابوزيد بر آن بود كه فلسفه هم سو با شريعت و شريعت همانند فلسفه است؛ يكي در حكم مادر است و ديگري به منزلة دايه (2/15).
2. وي از تفضيل صحابه و نيز از مفاخرت عرب و عجم بر يكديگر خودداري مي كرد و در اين مورد به حديث منسوب به پيامبر (ص): «اصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» كه در منابع حديث اهل سنت نقل شده و نيز آيه هاي «فَلا اَنسابَ بَيْنَهُمْ يَومَئِذٍ وَ لا يَتَسائَِلونَ» و «اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقيكُمْ» استناد مي كرد (ياقوت، 3/77 ـ 78).
3. وي به مباحث و مسائل كلامي علاقه مند بود و در اين فن مهارت داشت، تا آنجا كه او را همرديف جاحظ دانسته و جاحظ خراسانش لقب داده اند (همو، 3/79). با توجه به اين كه از يك طرف استادش كِندي به معتزله تمايل داشت (فاخوري، 376؛ دِيور، 141؛ صفا، 1/164) و از طرف ديگر ميان وي و ابوالقاسم كعبي، از بزرگان متكلمان معتزلي، دوستي نزديك و مباحثه برقرار بوده است، شايد بتان ابوزيد را داراي تمايلاتي اعتزالي دانست. تبحر وي در علم كلام و عمق نوشته هايش چندان بوده است كه گفته اند: متكلمان بزرگ عالم اسلام، 3 نفرند: جاحظ بصري، علي بن عُبيدة لَطَفي وابوزيد بلحي، در ميان اين سه تن آنكه در آثارش لفظ بر معني غالب است، جاحظ، آنكه معني بر لفظش مي چربد، علي بن عبيده و آنكه الفاظ و معاني در آثار او يكسان است، ابوزيد بلخي است (ياقوت، 3/78 ـ 79).
4. ابوزيد به فلسفة فيثاغوري جديد توجه داشت (صفا، 1/165) و اين تمايل شايد در اثر شاگردي او نزد كندي باشد، جرا كه در افكار كندي نيز چنين گرايشي ديده مي شود (دِبور، 142، 147؛ صفا، 1/164).
5. هانري كربن در كتاب فلسفة اسلامي (ص 199)، بي آنكه به مأخذي استناد كند، مي نويسد: ابوزيدمعتقد بوده است كه نامهاي خداوند كه در قرآن آمده، از سرياني اقتباس شده است.
6. فخر الدين رازي در كتاب شرح اسماء الله الحسني (يا لوامع البّينات) مي نويسد: ابوزيدحديث «انّ لله تسع* و تسعين اسماً، من احصاها دحل الجنّ*» را مطعون ميدانست (ص 77؛ نكـ: ابن حجر، 1/184).
7. ابوزيد دربارة تفسير قرآن معتقد بود كه بايد به ظاهر آيات اكتفا كرد و از تأويلات بعيد به روش اسماعيليان اجتناب نمود. در اين مورد كتابهاي نظم القرآن و البحث في التأويلات را نوشته بوده است (متز، 1/366، 2/76؛ ياقوت، 3/77).
8. وي دربارة كيميا و حقيقت آن عقيده داشت كه «كيميا محال است و اساسي ندارد و حكمت حق تعالي درستي آن را اثبات نمي كند و نيز براي عامة مردم تباهي آور است» (ابوحيا، 2/38 ـ 39).
*
منابع
--------------------------------------------------------------------
- دایره المعارف بزرگ اسلامی ج ص مقاله " ابوزید بلخی ، نوشته : صمد موحد
- ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي،لسان الميزان، بيروت، 1390ق/ 1971م
- ابن نديم. الفهرست؛ ابو حيان توحيدي، الامتاع و المؤانس*، به كوشش احمد امين واحمد زين، قاهره، 1942م
- ابوسليمان سجستاني، محمد بن طاهر، صوان الكحم*،به كوشش عبدالرحمن بدوي، تهران، 1974م.
- بارتولد، و. و.، تركستان نامه، ترجمة كريم كشاورز، تهران، بنياد، فرهنگ ايران
- بروكلمان، كارل، تاريخ الادب العربي، ج 3، ترجمة عبدالحليم نجار، مصر، 1974م
- همو، همان، ج 4، ترجمة سيد يعقوب بكر ورمضان عبدالتواب، مصر، 1975م
- بيهقي، علي بن زيد، تتمه صوان الحكمه، لاهور، 1351ق
- حمدالله مستوفي. نزهه القلوب، به كوشش محمد دبيرسیاقی، تهران، 1336ش
- دبور، ت. ج.، تاريخ الفلسفه في الاسلام، ترجمة محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، 1374ق/ 1954م
- زركلي، اعلام؛ زيدان، جرجي، تاريخ آداب اللغه العربيه، به كوشش شوقي ضيف، قاهره، 1957م
- سركيس، يوسف اليان، معجم المطبوعات العربيه و المعرّبه ، مصر، 1928م
- سوسه، احمد، الشريف الادريسي في الجفر الجغرافيا العربيه ، بغداد، 1974م
- سيوطي، بغيه الوعاه ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، 1384ق/ 1964م
- شهرستاني، عبدالكريم، الملل و النحل، لايپزيك، 1923م؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ علوم عقلي، تهران، 1336ش
- صفدي، خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، به كوشش ددرينگ، ويسبادن، 1392ق/ 1972م
- فاخوري، حنا و خليل جرّ، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمة عبدالمحمد آيتي، تهران، 1355ش
- فخر الدين رازي، شرح اسماء الحسني، به كوشش طه عبدالرؤوف سعد، بيروت، دارلكتاب العربي؛ كحاله، عمر رضا، معجم المؤلفين، بيروت، 1376ق/ 1957م
- كراچكوفسكي، ي. ي.، تاريخ الادب الجغرافي العربي، ترجمة صلاح الدين عثمان هاشم، قاهره، 1963م
- كربن. هانري، تاريخ فلسفة اسلامي، ترجمة اسدالله مبشري، تهران، 1352ش
- متز، آدم، الحضار$ الاسلامي* في القرن الرابع الهجري، ترجمة محمد عبدالهادي ابوريده، بيروت، 1359ق/ 1940م
- مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906م
- مقدسي، مطهر بن طاهره. البده و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس، 1899م
- نعمه، عبدالله، فلاسفة شيعه، ترجمة جعفر غضبان، تهران، 1367ش
- ياقوت، ادبا
نيز: EI1; EI2; GAS; Iranica.
اَحْمَدِ خِضْرویۀ بَلْخی، ابوحامد (د 240ق/ 854م)، از عارفان اهل فتوت خراسان. وی در بلخ پرورش یافت (خواجه عبدالله، 82؛ جامی، 54). از تاریخ ولادت او اطلاعی در دست نیست، اما باتوجه به اینکه عمر او را هنگام وفات 95 سال ذکر کردهاند (ابونعیم، 10/ 42؛ قشیری، 410؛ ابنجوزی،صفة...، 4/ 164)، میتوان تاریخ ولادت وی را در حدود سال 145ق دانست.
از جزئیات زندگی، نحوۀ سیر و سلوک و نیز استادان وی آگاهی چندانی دردست نیست. منابع تنها به ذکر نام حاتم اصم (د 237ق) به عنوان استاد وی اکتفا کرده، و صالح بن عبدالله باهلی ترمذی را استاد او در تفسیر ذکر کردهاند (سلمی، طبقات...، 80؛ قشیری، 393؛ هجویری، 142؛ صفیالدین بلخی، 219)، اما وی با بسیاری از عارفان صاحب نام عصر خویش مصاحبت داشت و برای دیدار ایشان رهسپار نیشابور، بسطام و شهرهای دیگر شد. در این سفرها گاه همسر او، فاطمه ام علی، نیز همراه او بود و حتی برخی از این مسافرتها به تقاضای وی صورت میگرفت (ابونعیم، همانجا؛ سهلجی، 170؛ ابنجوزی،تلبیس...، 350-351؛ ذهبی، 11/ 488). فاطمهام علی که از بزرگزادگان بلخ بود و به گفتۀ هجویری «اندر طریقت شأنی عظیم داشت» (ص 149؛ نیز نک : صفیالدین بلخی، 226) و کتاب تفسیر روایت میکرد (همانجا)، به درخواست خود، همسر احمد شد (هجویری، همانجا؛ عطار، تذکرة...، 348-349) و پس از آن تمامی دارایی خویش را به مستمندان بخشید (جامی، 622؛ قس: صفیالدین بلخی، همانجا).
ازجمله مشایخی که احمد بن خضرویه به دیدار آنان نایل آمد، یکی بایزید بسطامی بود و دیگری ابوحفص حداد نیشابوری. به گفتۀ خواجه عبدالله انصاری این دیدارها در سفری که احمد به قصد حج در پیش گرفته بود، صورت گرفت (ص 83). اینکه احمد ابتدا به نیشابور به دیدن ابوحفص رفته است و سپس به بسطام یا برعکس، روشن نیست. به گفتۀ قشیری وی از نیشابور به بسطام رفته (ص 410)، اما از سخن سلمی چنین برمیآید که وی نخست به بسطام نزد بایزید رفته است (همان، 93). در این سفرها جمع کثیری از مریدان نیز ملازم وی بودهاند (نک : سهلجی، 72-73؛ عطار، همان، 175). در دیدار احمد با بایزید، همسر وی نیز حضور داشته است. گویند چون فاطمه به دیدار بایزید آمد «برقع از روی برداشت و با وی سخن گستاخ میگفت» و در پاسخ به اعتراض احمد گفت: «تو محرم طبیعت منی و وی محرم طریقت منی» (هجویری، 149-150). مفاوضات عرفانی فاطمه در این دیدار و دیدارهای پس از آن بر بایزید تأثیر بسیار نهاد و بارها فاطمه را ستود (سهلجی، 170؛ هجویری، ابونعیم، همانجاها؛ عطار، همان، 95؛ عطار، همان، 175، 199، 350-351) و از وی با عنوان «استاذنا» یاد کرده است (قشیری، همانجا؛ قزوینی، 334؛ ذهبی، همانجا). احمد خضرویه افزون بر این با محمد بن علی ترمذی، ابوبکر وراق، ابوتراب نخشبی و یحیی بن معاذ رازی نیز مصاحبت داشته است (سلمی، همان، 93، 206، 212؛ قشیری، 400، 410؛ هجویری، 179؛ ابنملقن، 374؛ عطار، همان، 49) و کسانی چون محمد بن حامد تزمذی و محمد بن فضل بلخی از وی روایت کردهاند (سلمی، همان، 22، 93، 94، 95).
به احمد کراماتی نیز منسوب داشتهاند که حاکی از اعتقاد معاصران وی به اوست (عطار، همان، 352-353؛ فصیح، 1/ 315؛ خواندمیر، 2/ 270). حکایاتی نیز دربارۀ روش زندگی، سلوک و جوانمردی او در حق افراد جاهل و خطاکار به کتب ادب و عرفان فارسی راه یافته است (نک : عطار، مصیبتنامه، 176-177، 182-183؛ مولوی، 1/ 268-271).
سرانجام احمد خضرویه در سال ۲۴۰ ه. ق. در بلخ درگذشت. مزار وی در بیرون دروازۀ نوبهار، سمت جنوبی شهر مخروبۀ بلخ در گورستان بزرگی که به نام وی شهرت دارد، هنوز موجود است. به سبب اعتقادی که مردم به وی داشتند، مدفن او محل زیارت شد (خواندمیر، همانجا؛ صفیالدین بلخی، 222؛ ابراهیم خلیل، 14). امام الحرمین جوینی نیز مردم را به زیارت گور وی فرا میخواند (صفیالدین بلخی، همانجا). همسر او و نیز برخی از عارفان و شعرا چون محمد بن عمر ضریر بلخی (د 511ق) و اوحدالدین انوری در کنار او به خاک سپرده شدهاند (همو، 226، 347؛ دولتشاه، 69). بر مزار وی و همچنین بر مزار همسر او گنبد و بارگاهی نیز بنا شده است (نک : ابراهیم خلیل، 14، 15).
احمد خضرویه از پیشروان مکتب تصوف خراسان بود و طریقۀ خضرویه را به وی منسوب کردهاند (نک : نوشاهی، 1/ 155). وی از صوفیۀ اهل فتوت بود و رفتاری نزدیک به روش ملامتیه داشت (نک : سلمی، همان، 93؛ ابونعیم، 10/ 42؛ هجویری، 149، 150-151؛ قشیری، همانجا؛ عطار، تذکرة، 348؛ شعرانی، 1/ 82). بایزید دربارۀ وی گفته است: «اگر احمد نبودی، ما ندانستیمی که فتوت چیست» (صفیالدین بلخی، 220) و از ابوحفص حداد نقل کردهاند: «اگر احمد نبودی، فتوت و مروت پیدا نگشتی» (هجویری، 150-151؛ عطار، همانجا). هجویری که او را از ملامتیان دانسته (ص 149)، سخنی از وی نقل کرده است که حاکی از گرایش ملامتی اوست: «... درویشی خویش را پنهان دار» (ص 151). به گفتۀ عطار وی چندی در خانقاهی بهطور ناشناس «با جامۀ خلق» و بدون استفاده از لباس صوفیان به سر برد (همان، 352؛ فصیح، همانجا). در دیدار با بایزید نیز به جای جامۀ پشمین قبا بر تن داشته (هجویری، 58)، و گاه نیز لباسی همچون لشکریان میپوشیده است (همو، 149؛ عطار، همان، 348).
هجویری وی را صاحب آثار بسیار دانسته، و تألیف کتاب الرعایة بحقوق الله را به او نسبت داده است (ص 151، 439). حارث محاسبی (د 243ق) که از عارفان معاصر احمد خضرویه بوده است، کتابی با عنوان الرعایة لحقوق الله دارد که عنوان آن شبیه به نام کتاب منسوب به احمد است. شاید بتوان چنین احتمال داد که هجویری را در باب نام مؤلف این کتاب سهوی روی داده، و عنوان کتاب نیز به شکلی نادرست نقل شده است. امروزه کتابی یا رسالهای از او در دست نیست، ولی سخنان وی که غالباً دربارۀ موضوعات مختلف عرفانی است، در کتب تذکره و طبقات صوفیه بهطور پراکنده نقل شده است (نک : سلمی، طبقات، 93-97؛جوامع...، 9-10؛ ابونعیم، همانجا؛ قشیری، 211؛ هجویری، 151؛ ابنجوزی، صفة، 4/ 164؛ عطار، همان، 354-355).
منابع
-------------------------------------------
- دایره المعارف بزرگ اسلامی ج ض مقاله " احمد حضرت به بلخی " نوشته مینا حفیظی
- ابراهیم خلیل، محمد، «حضرت احمد خضرویه و زوجهشان»، آریانا، کابل، 1323ش، س 2، شم 5
- ابنجوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، به کوشش محمد منیر دمشقی، قاهره، 1347ق
- همو، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، 1406ق/ 1986م
- ابنملقن، عمر، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شریبه، بیروت، 1406ق/ 1986م
- ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، 1336ش
- خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1362ش
- خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1333ش
- دولتشاه سمرقندی،تذکرةالشعراء، تهران، 1338ش
- ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و صالح سمر، بیروت، 1406ق/ 1986م
- سلمی، محمد، «جوامع آداب الصوفیة»، به کوشش اینان کولبرگ، مجموعۀ آثار ابوعبدالرحمان سلمی، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1369ش
- همو، طبقات الصوفیة، به کوشش یوهانس پدرسن، لیدن، 1960م
- سهلجی، «النور من کلمات ابی طیفور»، شطحات الصوفیة، به کوشش عبدالرحمان، بدوی، کویت، 1978م
- شعرانی، عبدالوهاب، الطبقات الکبری، قاهره، 1374ق/ 1954م
- صفیالدین بلخی، عبدالله،فضایل بلخ ، ترجمۀ عبدالله محمد بن محمد بن حسین حسینی بلخی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1350ش
- عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1360ش
- همو، مصیبتنامه، به کوشش نورانی وصال، تهران، 1338ش
- فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1341ش
- قزوینی، زکریا، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، 1380ق/ 1960م
- قشیری، عبدالکریم، الرسالةالقشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت، 1408ق/ 1988م
- مولوی، جلالالدین محمد، مثنوی معنوی، به کوشش رینولد. ا. نیکلسون، تهران، 1363ش
- نوشاهی، شریف احمد، شریف التواریخ، گجرات، 1355ق
- هجویری، علی، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، لنینگراد، 1344ق/ 1926م.
ابوعبدالله محمدبن فضل بلخی ، از زاهدان و مشایخ صوفیه قرن سوم و چهارم . برخی کنیة او را «ابوبکر» دانسته اند (حاجی خلیفه ، ج 2، ستون 1219؛ بغدادی ، ج 2، ستون 31) اما سلمی در طبقات الصوفیه که قدیمترین مأخذ دربارة اوست آن را «ابوعبدالله » ذکر کرده است (ص 212). در بلخ به دنیا آمد. از تاریخ ولادتش اطلاعی در دست نیست . او را به سبب مذهبش از بلخ بیرون کردند، وی به سمرقند رفت و همانجا اقامت کرد (سلمی ، همانجا؛ عطار، ص 518؛ هجویری ، ص 177؛ انصاری ، ص 305). برخی وی را در فروع حنفی مذهب دانسته اند (حاجی خلیفه ؛ بغدادی ، همانجاها؛ کحاله ، ج 11، ص 128). وی مرید احمدبن خَضرَویه * بوده است (سلمی ؛ هجویری ؛ عطار، همانجاها؛ قشیری ، ص 57؛ ابونعیم ، ج 10، ص 232). ابونعیم (همانجا) او را از زمرة حکمای مشرق و در حدیث شاگرد قتیبة بن سعید دانسته است . احمدبن خضرویه و قتیبة بن سعید هر دو در 240 در گذشته اند (جامی ، ص 53؛ خطیب بغدادی ، ج 12، ص 465) و بلخی در 319 در سمرقند وفات یافته است (سلمی ؛ قشیری ، همانجاها؛ جامی ، ص 117)، بنابراین اگر سنّ بلخی را به هنگام مرگِ آن دو، حدود بیست سال بدانیم ، پس او عمری طولانی ، حدود یکصدسال ، داشته است .
بلخی را در سمرقند به منصب قضاوت گماشتند، وی از آنجا آهنگ حجاز کرد، در نیشابور او را بزرگ داشتند سپس به سمرقند بازگشت (انصاری ، ص 305ـ306؛ جامی ، همانجا). ابوعثمان حیری * وی را ستوده است (عطار؛ جامی ، همانجاها).
برخی کتابی به نام الفتاوی به وی نسبت داده اند (حاجی خلیفه ؛ بغدادی ؛ کحاله ، همانجاها)، اما در کتابهای صوفیه اشاره ای به آن نرفته و تنها سخنانی از بلخی نقل شده است . وی علم را در تصوف سه قسم دانسته است : علم باللّه که معرفت صفات و نعوت اوست ، علم من اللّه (شریعت ) که علم ظاهر و باطن ، حلال و حرام و امر و نهی است و علم مع اللّه (طریقت ) که عبارت است از علم به خوف و رجاء و محبت و شوق (سلمی ، ص 215؛ هجویری ، ص 18؛ نیز رجوع کنید به پورجوادی ، ص 19ـ22؛ برای نمونة سخنان وی ، نیز رجوع کنید به سلمی ، ص 214ـ 216؛ جامی ؛ عطار، همانجاها).
*
منابع
--------------------------------------------------------
- دانشنامه جهان اسلام ج ص مقاله " بلخی " نوشته محمود مهدوی دامغانی.
- احمدبن عبدالله ابونعیم ، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت 1387/1967؛
- عبدالله بن محمد انصاری ، طبقات الصوفیة ، چاپ محمد سرور مولائی ، تهران 1362 ش ؛
- اسماعیل بغدادی ، هدیة العارفین ، استانبول 1955، چاپ افست تهران 1387؛
- نصرالله پورجوادی ، «مسألة تعریف الفاظِ رمزی در شعر عاشقانة فارسی »، معارف ، دورة 8 ، ش 3 (آذر ـ اسفند 1370)؛
- عبدالرحمان بن احمد جامی ، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی ، تهران 1370 ش ؛
- مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، چاپ محمود شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلگه کلیسی ، استانبول 1360ـ1362/1941ـ1943؛
- احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1417/1997؛
- محمدبن حسین سلمی ، طبقات الصوفیه ، چاپ نورالدین شریبه ، قاهره 1406/ 1986؛
- محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء ، چاپ محمد استعلامی ، تهران 1360 ش ؛
- عبدالکریم بن هوازن قشیری ، ترجمه رسالة قشیریه ، چاپ فروزانفر، تهران 1361 ش ؛
- عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق 1957ـ1961، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
- علی بن عثمان هجویری ، کشف المحجوب ، چاپ ژوکوفسکی ، با مقدمة قاسم انصاری ، تهران 1371 ش .
ابوعصمه عصام بن یوسف بن میمون بن قدامه بلخی باهلی، اهل بلخ بود و در شمار فقها و محدثان حنفی مذهب قرار داشت. از کسانی چون ابن مبارک ، سفیان ثوری و شعبه حدیث شنید.
و معبر بن محمد عوفی اسماعیل بن محمد فسوی ، محمد بن عبد بن عامر سمرقندی و فرزندش عبدالله بن عصام از او روایت کردهاند.
برخی از رجالنویسان اهلسنت وی را فردی راستگو و موثق توصیف نموده و برخی دیگر او را ضعیف دانستهاند. کتاب مختصر در باب فقه اثر وی میباشد.
عصام در سال ۲۱۰ یا ۲۱۵ ه. ق. در بلخ درگذشت.
منابع
--------------------------------------------
- ویکی فقه
- الطبقات الکبری ج ۷ ص ۳۷۹.
- الجواهر المضیئه ج ۱ ص ۳۴۷.
- تاریخ الاسلام ج ۱۵ ص ۲۹۶.
- لسان المیزان ج ۴ ص ۱۶۸.
- الالباب ج ۱ ص ۱۷۲.
- میزان الاعتدال ج ۳ ص ۶۷.
- هدیه العارفین ج ۱ ص ۶۶۳.
- معجم المولفین ج ۶ ص ۲۸۲.
ابومطیع حَکم بن عبدالله بن مَسْلَمة بن عبدالرحمان بلخی ، فقیه و قاضی و محدث و شاگرد ابوحنیفه . وی در 199 به سن 84 سالگی در بلخ درگذشت . شانزده سال در زادگاه خود بلخ ، به امر قضا اشتغال داشت ؛ چند نوبت به بغداد و احتمالاً به جاهای دیگر، به ویژه به مدینه و مکه و کوفه ، سفر کرد، زیرا در میان کسانی که گفته شده وی از آنها حدیث استماع می کرده است سه تن از مؤسسان مکتبهای فقهی اسلام بوده اند: مالک بن انس از مدینه ، ابوحنیفه و سفیان ثوری هردو از کوفه . ابومطیع از اعتبار و نفوذ بسیاری برخوردار بود. معلومات عمیق و تیزهوشی و آرای خردمندانه و زهد و بزرگواریش موجب شد که عدة کثیری از طلاّ ب و گردآورندگان حدیث به او روی آورند ( داستانی که خطیب بغدادی (ج 8، ص 224) از اعتراض صریح وی به خلیفة عباسی و پشتیبانی مردم نقل کرده ، مؤید نفوذ اجتماعی و دینی اوست ) .
ظاهراً در انتقال بعضی از آرا و تعلیمات ابوحنیفه سهم مهمی داشته است . از تحقیقات کنونی برمی آید که جز نامه ای که ابوحنیفه به عثمان البَطّی نوشته است ، بقیة آثار منسوب به ابوحنیفه را، که متضمن آرای اوست ، پیروانش نوشته اند. ابومطیع احتمالاً راوی کتابی است به نام فقه الاکبر منسوب به ابوحنیفه و مشتمل بر آرای او که ، نسخة موجود از آن (در مجموعه شروح الفقه الاکبر ، ش 1، حیدرآباد 1321) حاوی شرحی است که به خطا به ماتُریدی نسبت داده شده است . کتاب دیگری نیز به نام فقه الابسط ، در مجموع حاوی همان مطالب ، وجود دارد که گفته اند پاسخهای ابوحنیفه به پرسشهای کلامی ابومطیع است .
ستیزهای دینی و سیاسی عصر ابومطیع در برخی از آرای منفی دربارة وثاقت او در کار روایت حدیث منعکس است ؛ از جمله از احمدبن حنبل نقل کرده اند که ابومطیع در نقل حدیث ضعیف است ، زیرا بهشت و دوزخ را مخلوق و از بین رفتنی دانسته است ؛ ازینرو ابومطیع جَهمی (اهل تعطیل ) است . اما تقریباً مسلّم است که او به چنین بدعتی اعتقاد نداشته ، زیرا در فقه الابسط بصراحت با نظریات جهمیان مخالفت کرده است . این آرای خصمانه که خطیب بغدادی و ذهبی نقل کرده اند در حقیقت مبین دیدگاه اهل حدیث است (خبر نادرست مشابهی نیز دربارة ابوحنیفه گفته شده است رجوع کنید به د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «ابوحنیفه النعمان »). کسانی نیز ابومطیع را یکی از بزرگان مُرجئه شمرده اند. این سخن ممکن است تا حدی به حقیقت نزدیک باشد، زیرا ابوحنیفه نیز خود یکی از آنان بود (برای آرای شاخت دربارة فقه الابسط رجوع کنید به همانجا). ابومطیع را در فقه و قضا «بصیرٌ بالرأی » خوانده اند (خطیب بغدادی ، ج 8، ص 223) که ظاهراً حاصل تبحر او در استنتاج و کاربرد قیاس است.
منابع
-------------------------------------------
- دانشنامه جهان اسلام ج۱ ص ، ذیل " بلخی "
- احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، مدینه ( بی تا. )
- محمد بن احمد ذهبی ، میزان الاعتدال ، ج 1، قاهره 1382/1963، ص 574 ـ 575، ش 2181؛
- عبدالقادربن محمد قرشی حنفی مصری ، الجواهر المضیئة فی طبقات الحنفیة ، حیدرآباد دکن 1332/1914، ج 2، ص 266؛
- EI, s.v. "Abu ¦ H ¤ an ¦ â fa A l-Nu`ma ¦ n" (by J. Schacht);
- Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1957-1965, I, 414.
- لغت نامه دهخدا ج ۱ ص ۹۰۳.
ابوعلی حسن بن رجاء بلخی از محدثان و محافظان حدیث در قرن سوم هجری است. وی برای استماع حدیث به شهرهای مختلفی سفر کرد و بسیاری از شیوخ حدیث را ملاقات کرد و احادیث بسیار شنید.جمع زیادی از محدثان هم از او روایت کرده اند.
ابوعلی بلخی سرانجام در سال ۲۴۴ ه ق درگذشت.
*
منابع
-----------------------------
- النجوم الزاهره ج ۲ ص ۳۱۸.
ابوعبدالله محمدبن فضل بن عباس بلخی از صوفیان مشهور و مشایخ بزرگ خراسان در قرن سوم و چهارم هجری است. وی از بلخ رانده شد و در سمرقند سکنی گزید و بسال 319 هَ. ق. در آنجا درگذشت. او را سخنان حکیمانه ای است.
*
منابع
---------------------------------------
- لغت نامه دهخدا ج ص
ابوعلی حسن بن شجاع بن رجاء بلخی ، از محدثان قرن سوم هجری است. وی در سال ۱۹۵ ه. ق به دنیا آمد و به سال ۲۴۴ هَ.ق. در سن چهل ونه سالگی درگذشت.
*
منابع
- لغت نامه دهخدا ج ص
زندگینامه
ابوزکریا یحیى بن معاذ واعظ رازی از عرفای قرن سوم هجری است.، عطار او را با القاب «چشمه روضه رضا، نقطه کعبه رجا، ناطق حقایق و واعظ خلایق» توصیف مىکند، از طبقه نخستین عرفاست. معاصر با یزید بسطامی و شاه بن شجاع کرمانی
ابوزکریا یحیی بن معاذ بن جعفر رازی واعظ، در رى متولد شد. از سال تولد او اطلاعى در دست نیست. از حوادث و مراحل زندگى او نیز اطلاعات جامعى نداریم و آگاهى ما در مورد این عارف و واعظ محدود به توصیفها و اشارههایى است که تذکرهنویسان و دیگر نویسندگان آثار عرفانى و اسلامى در مورد یحیى مطرح کردهاند. در این آثار مطالبى در مورد مهارت وى در سخنورى، سخنان، سفرها و حکایاتى از زندگى او در ارتباط با عرفاى دیگر، یاران و نزدیکانش آمده است.
یحیى پس از فراگرفتن مقدمات علوم، به ریاضت و سیر و سلوک پرداخت و عارف و سخنورى مشهور شد؛ چنانکه مذهبی از او با عنوان «حکیم اهل زمانه و از بزرگان مشایخ» یاد مىکند و در جاى دیگر او را «یگانه روزگار مىداند». ابوالقاسم قشیری درباره او مىنویسد: «بىهمتا بود اندر زمانه خویش. خوى و زبانى داشت اندر رجا بدان مخصوص و به سخن معرفت» و...
مسلم است که یحیى از حکما و عرفا و زهاد یگانه عصر خویش بود. او را از نخستین سرایندگان شعر عرفانى نیز دانستهاند. یحیى پس از چندى که به ریاضت و سیر و سلوک باطنى مىپردازد و در سخنورى و عرفان و زهد دستى پیدا مىکند، راهى سفر مىشود و به سیر در آفاق مىپردازد.
چنین مىنماید که یحیى وقتى راهى سفر شد آوازه عرفان و زهد و قدرت سخنورى او در تمامى بلاد اسلامى پیچیده بود؛ بهگونهاى که به هر شهرى که وارد مىشد همه به استقال او مىشتافتند و توده مردم و حتى عرفا و علماى بزرگ، به سخن او گوش مىدادند...
یحیى کلامى مؤثر و دلنشین داشت و سخن خود را به امثال، اشعار عربى و فارسى و جملات آمیخته به حکمت و دانش مىآراست. چنانکه ابن خلکان در مورد کلام وى مىنویسد: یحیى اشارات و عباراتى نیکو و زیبا دارد. مؤلف «الاعلام» او را صاحب «کلمات سائر» مىداند...
یحیى سفرهاى زیادى به بلاد اسلامى داشته است. او به هر شهرى که وارد مىشد براى مردم آن شهر موعظه و سخنرانى مىکرد. این امر سبب شد که او را به فرقه کرامیه منسوب کنند.
یحیى بن معاذ به شیوه کرامیان وعظ مىکرد و احوال وى در توکل و مسافرتهاى او در بادیه که لازمه ترک کسب و میل به عزلت و انزواى وى بوده است تا حدى از ارتباط وى با تعلیم کرامیان حکایت دارد.
از سفرهاى یحیى به شیراز، بغداد، نیشابور، بلخ و دیگر شهرهاى خراسان حکایاتى نقل کردهاند. عطار نیز حکایات مفصلى در مورد سفر او به نیشابور و دیگر شهرهاى خراسان در کتاب تذکره اولیاء آورده است.
یحیى با عرفاى بزرگ عصر خود مراوداتى داشته است. عارفانى که با یحیى همنشینى و ارتباط مرادى و مریدى داشتهاند، عبارتند از: شاه بن شجاع کرمانی ، ابو عثمان خیری، محمد بن علی تلمیذ، ابو یعقوب یوسف بن حسین رازی ، با یزید بسطامی و ابراهیم خواص.
یحیى را از سلسله راویان حدیث نیز دانستهاند، هرچند که گفتهاند «أحادیث مسنده قلیلة».
در مورد سال وفات یحیى، تذکرهنویسان و تمامى کسانى که به شرح زندگى وى پرداختهاند، اتفاق نظر دارند که او در روز دوشنبه 16 جمادىالاولى سال 258ق در نیشابور وفات یافته است.
آثار
منابع
----------------------------------------
-مقاله " سیری در زندگی و اندیشه های یحیی بن معاذ رازی " نوشته : مسعود فروزنده ؛ مجله ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهرکرد ، شماره ۱۵ و ۱۶ : پاییز و زمستان ۱۳۸۸ صص ۱۴۵ - ۱۴۹.
شاپور بن سهل جندی شاپوری پزشکان قرن سوم هجری در خوزستان است. او طبیبی حاذق و دانشمندی فرهیخته بوده و بر بیمارستان جندی شاپور ریاست داشته است. وی در آن بیمارستان به طبابت و تعلیم پزشکی می پرداخته و در سال 255 ه. ق درگذشته است. کتاب قرابادین از تالیفات مشهور اوست.
منابع
--------------------------------------------------
- فرهنگ فارسی معین ج5 ص 855
ابو جعفر محمد بن صباح مزنی دولابی رازی از محدثین قرن دوم و سوم هجری است. وی در سال 150 ه. ق. در روستای دولاب از توابع ری به دنیا آمد و علوم دینی را آموخت و به حفظ و ضبط احادیث پرداخت. احمد بن حنبل و پسرش عبدالله و بخاری و مسلم از او حدیث نقل کرده اند. کتاب " السنن " از تالیفات اوست.
ابوجعفر دولابی در سال 227 ه. ق. در کرخ بغداد از دنیا رفت.
منابع
----------------------------------------------------
- ریحانه الادب ج2 ص 239
- الکنی و الالقاب ج1 ص 316
ابو یوسف یعقوب بن سفیان بن الجوان الفارسی الفسوی . از بزرگترین حافظان حدیث بود و در تاریخ و اخبار و ادبیات عرب دستی توانا داشت. اهل فسا و محدث اقلیم فارس بود و در سال 190 ه. ق. به دنیا آمد.. به شهرهاى مختلف مسافرت كرد و از مشایخ فلسطین و دمشق بهره گرفت و خود گوید كه از هزار شیخ حدیث نوشته، كه همگى آنان مورد وثوق و اعتماد بودهاند.
فسوی از ابوعصام بنیل و فضل بن دكین و ابوولید طیالسى و آدم بن ابىایاس و اصمعى و عبیدالله بن موسى و محمد انصارى و مكى بن ابراهیم و ابوعبدالرحمان مقرى و ابونعیم و سعید بن ابى مریم و ابومسهر غسانى و حجاج بن منهال و حبان بن هلال و عبدالحمید بن بكار بیروتى و صفوان بن صالح و همطبقه آنان حدیث شنید.
ابوعیسى ترمذى و ابوعبدالرحمان نسایى، صاحبان دو «صحیح» از «صحاح» ششگانه، و ابراهیم بن ابىطالب و حسن بن سفیان فسوى و عبدالرحمان بن خراش و ابوبكر بن ابىداوود و ابوبكر بن خزیمه و محمد بن حمزه بن عماره اصفهانى و ابوعوانه اسفراینى و عبدالله بن جعفر بن درستویه نحوى و دیگران از وى حدیث روایت كردهاند.
وی بدون استثنا از سوی اصحاب رجال توثیق شده و از وی به عنوان شخصی عابد و زاهد و متقی یاد شده است.
فسوی در روز 13 رجب سال 277 ه. ق. در بصره از دنیا رفت.
این کتاب ها از تالیفات اوست :
1- التاریخ الکبیر، ابو محمد عبدالله بن جعفر بن درستویه نسخه ای از «تاریخ یعقوب فسوی» را به صورت مجموعه ای نفیس و صحیح تهیه کرد که قرن ها در دسترس دانشمندان بود. این کتاب تحت عنوان « المعرفة و التاریخ الفَسَوی بروایة ابن درستویه » به کوشش «اکرم ضیاء العمری» در ۳ جلد (بغداد، ۱۹۷۴-۱۹۷۵م) به چاپ رسیده است.
2- المشیخة.
منابع
------------------------------------------
- لغت نامه دهخدا
ابو جعفر محمد بن غالب بن حرب ضبی بصری تمار از محدثین اهل سنت در قرن سوم هجری است.او از ابونعیم و عفان حدیث نقل کرده و در سال 283 ه. ق. در بغداد از دنیا رفته است.
منابع
-------------------------------------
- ریحانه الادب ج1 ص349
- شدالازار ص40
- الکنی و الالقاب ج2 ص123
- معجم المولفین ج11 ص110
- فرهنگ بزرگان اسلام و ایران ص562
حنظله بادغیسی از نخستین شاعران پارسی گوی ایران است. اصل او از بادغیس در خراسان قدیم بوده و اکنون در شمال افغانستان واقع شده است. او را یکی از پیشگامان شعر فارسی می دانند. برخی سال درگذشت او را در 219 و یا 220 ه. ق. دانسته اند ولی به نوشته نظامی عروضی در " چهار مقاله " وی شعری برای یکی از اهالی خراسان به نام احمد بن عبدالله خجستانی - که ابتدا خربنده بوده - سروده و باعث تحریک او به جنگاوری و سلحشوری شده و به خدمت علی بن لیث برادر یعقوب لیث صفاری در آمده و پس از جنگ های بسیار به امیری خراسان رسیده است. پس با این سند می توان گفت که حنظله بادغیسی در نیمه دوم قرن سوم هجری می زیسته است . و آن شعر این است:
مِهتـری گر به کام شیر دَر است
شوخطــر کــن زکام شیر بجوی
یا بزرگی و عــزو نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویا روی
شعرها
از حنظله بادغیسی اشعار بسیار اندکی باقی مانده است. اما همین اشعار محکم و قوی و اندیشمندانه هستند
یارم سپند اگــر چه در آتـش همی فکند
از بهـــر چشـــم تا نـرسد مرو را گزند
او را ســپند و آتــش نـاید هــمی به کار
با روی همچو آتش و باخال چون سپند
منابع
-----------------------------------------------------
- تاریخ ادبیات در ایران ج1 ص179
- سخن و سخنوران ص15
- لغت نامه دهخدا
ابوحفص حکیم بن احوص سغدی ازموسیقی دانان و شاعران پارسی گوی قرن سوم هجری است. او را یکی از پیش آهنگان شعر فارسی برشمرده اند. ولی جز یک بیت چیزی از اشعار او نمانده است. ابو حفص از سغدیان سمرقند بود. فارابی نوشته است که ابوحفص در موسیقی دستی توانا داشته و سازی به نام شهروذ ( شاهرود ) را تکمیل نمود که آن را به شهرهای دیگر بردند و سخت مقبول واقع شد. به او یک فرهنگ لغت هم نسبت داده اند که به احتمال زیاد تالیف شخص دیگری با کنیه ی ابوحفص است.متاسفانه جز این اطلاعات مختصر از تولد و درگذشت و وقایع زندگی او اطلاعی در دست نیست . این بیت از اوست که از نمونه های قدیمی ترین شعر فارسی شناخته شده است:
آهوی کوهي در دشت چگونه بودا (بوذا)
اوندارد يار ؛بي يار چگونه رودا(روذا)
منابع
------------------------------------
- تاریخ ادبیات در ایران ج1 ص178
- ریحانه الادب ج7 ص64
- تاریخ نظم و نثر در ایران ص8
- فرهنگ ادبیات فارسی ص20
* دانشمندان و بزرگان جاسب
تحقیق و نگارش : غلامرضا نصراللهی
1- شیخ نجم الدین ابوالقاسم علی بن حسین جاسبی فقیه : از محدثین و فقهاء (بیان المفاخر ج1ص283) در قرن ششم هجری
2- شیخ رشیدالدین علی بن محمد جاسبی فقیه : ( همان منبع ) از محدثان و فقیهان قرن ششم هجری
3- حسن بن علی جاسبی : از طبیبان دانشمند و ماهر قرن هفتم هجری. او سال ها در کاشان به تحصیل پرداخت و سپس طبابت کرد . تنها یادگار به جای مانده از او کتاب " حواشی منهاج البیان " استکه در سال 636 هجری آن را کتابت کرده است. ( فهرست دست نوشت نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ج17ص49 )
4- علی بن محمد بن علی جاسبی وارانی : عالم فاضل ادیب. در اوایل قرن هشتم هجری می زیسته است. او نزد جلال الدین یوسف بن جمال الدین محمد اصفهانی به تحصیل پرداخته است و استادش در سال 714 ه. ق. برای او اجازه نوشته است. ( تراجم الرجال ج1ص382 )
5- شیخ محمد بن عبدالرحیم جاسبی : ( بیان المفاخر ج1ص282 ) از فضلا و دانشمندان قرن سیزدهم هجری.
۶- شیخ محمد جعفر بن میرزا اسماعیل کروکانی جاسبی قمی : عالم فاضل و فقیه ماهر.او برای تحصیل به اصفهان آمد و از محضر علما و مجتهدین بزرگ این شهر همچون حاج محمد ابراهیم کلباسی و حاج سید محمد باقر حجه الاسلام شفتی بهره برد.او در سال 1254 نسخه ای از کتاب " مناسک حج استادش حاج سید محمد باقر حجه الاسلام شفتی ( بیان المفاخر ج1ص283و284) و در اول رجب همان سال نسخه ای از کتاب منهاج الهدایه " نوشته استاد دیگرش حاجی کلباسی را کتابت کرده است . این نسخه به شماره ۸۵۶۸ در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم موجود است.( فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی ج ۲۲ ص ۱۲۸ ؛ فهرست دست نوشت های ایران ج10ص284 )
۸. شیخ محمد جاسبی متخلص به " فنا " فرزند عبدالرحیم از عرفا و شعرای قرن سیزدهم هجری است.
فرزند شيخ عبدالرحيم و خود از علماء و عرفاء و حكماء بوده، و همانا در سال ۱۲۱۱ ه. ق. متولد شده و در بيست سالگى خدمت حاج سيد محمد تقى پشت-مشهدى رسيده و سه سال از حوزه درس وى فيضياب گرديد. آنگاه به نجف رفت و نه سال در نزد مرحوم شيخ محمد حسن صاحب «جواهر» درس خواند، سپس به اصفهان شتافت و چندى در خدمت ميرزا حسن فرزند ملا على نورى (نور اللّه مرقدهما) مراتب معقول را دريافت، آنگاه شوقش به عرفان كشيد، و طالب اصحاب حقيقت و ارباب طريقت گرديد، و بدين منظور به هندوستان رفت و باز آمد و به حضور مرحوم حسين عليشاه مشرف شد، و وى او را به مجذوب عليشاه حواله نمود. و شيخ محمد در نزد اين شخص اخير مدتى رياضت كشيد، و در صفاى باطن كوشيد، تا به مقامى سامى رسيد، و از او به اجازت ارشاد و هدايت نائل گرديد، آنگاه به وطن مألوف برگشت، و در خانقاهى كه پدرش به امر ملا عبدالصمد همدانى بنيان نموده بود اقامت گزيد و چندى ايام و ليالى را به عزلت به سر رسانيد، آنگاه به طهران رفت و به طورى كه در «طرائق» فرموده حالش مقتضى ارشاد و دستگيرى نبوده. و او شعر هم مىگفته و تخلص فنا مىنموده و اين اشعار را آنجا از او نقل كرده:
ما از آن روز كه با دردكشان يار شديم
در خرابات مغان محرم اسرار شديم
تا نهاديم بدرگاه بتان روى نياز
فارغ از سبحه و سجاده وز نار شديم
چند روزى پسر آدم خاكى بوديم
ديرگاهى پدر گنبد دوار شديم
سالها چرخ زنان بر سر اين چرخ كبود
هم عنان با همه ثابت و سيار شديم
گاه در ميكدهها خشت سر خم بوديم
گاه در مدرسهها حامل اسفار شديم
خواب بوديم كه سر زد ز افق طلعت دوست
جلوه اى كرد رخش، ما همه بيدار شديم
در پس آينه واداشت چو طوطى ما را
آنقدر گفت كه ما قابل گفتار شديم
شيخ محمد پس از مدت نود و چهار سال قمرى عمر، در سنه هزار و سيصد و پنج ( ۱۳۹۵ ه. ق. ) وفات كرده و در همان خانقاه خود به قريه جاسب دفن شد و فرزندش شيخ حسينعلى گاهى در طهران متوقف، و زمانى در جاسب متصوف بوده.و مریدان بسیاری داشت از جمله میرزا ابوالفضل عنقای طالقانی. ( طرائق الحقائق ج ۳ ص ، مکارم الآثار ج ۲ ص ۴۰۶. )
در برگ پایانی کتاب " اصطلاحات الصوفیه " کمال الدین عبدالرزاق کاشی ( نسخه شماره ۲۶۶۹ کتابخانه مسجد اعظم قم ) ، اجازه طریقتی از مجذوبعلی شاه نعمة اللهی به محمد جاسبی آمده است.( فهرست نسخه های خطی کتابخانه مسجد اعظم قم ج ۱ ص )
۹. حسين بن حسن بن حسين بن ابي القاسم زري جاسبي از فضلا و ادبای قرن ششم هجری است . وی نسخه ای از کتاب " الشرح المختصرعلي ديوان ابي تمام " نوشته : خطیب تبریزی را در پنج شنبه اول رجب ۵۹۳ ه. ق به خط نسخ در قم کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۷۱۰ ه. ق. در کتابخانه دکتر اصغر مهدوی نگهداری می شود. ( نشریه نسخه های خطی ج ۲ ص ۱۵۷ ).
۱۰.آقا مير شريف بن ميرزا علي جاسبي قمي ، از کاتبان قرن یازدهم هجری است. وی کتاب " مجمع البيان لعلوم القرآن " نوشته : ابوعلی فضل بن حسن طبرسی را به خط نسخ در آخر جمادي الاخر ۱۰۳۸ و ۱۰۳۹ ه. ق. در قم کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۸۵۰ در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم موجود است. ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی ج ۳ ص ۴۴ ).وی همچنین کتاب " تمهید القواعد الاصولیة و العربیة لتفریع الاحكام الشرعیة " نوشته : شهید ثانی را به خط نسخ در یکشنبه ۲۳ رجب ۱۰۳۵ ه. ق. در کاشان کتابت کرده و به شماره ۱۶۲۸۰ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی وجود دارد . ( فهرست ج ۳۰ ص )
۱۱. حسن بن محمد بن حسين جاسبي هرازكاني از فضلا و دانشمندان قرن ششم هجری است . وی نسخه ای از کتاب " الارشاد " شیخ مفید را در جمعه ۱۵ شوال ۵۶۵ ه. ق. به خط نسخ نازیبا کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۱۱۴۴ در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم نگهداری می شود. ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی ج ۳ ص ۳۱۸ ).
۱۲. اسعد بن احمد بن اسعد جاسبي از فضلا و علمای قرن دهم هجری ی است. وی جزء نخست کتاب" دروس الشرعیه " شهید اول را به خط نسخ در ۹۶۲ ه. ق. کتابت کرده است که به شماره ۴۲۴۰ در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم وجود دارد. ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی ج ۱۱ ص ۲۳۸ ).
۱۳. ابوالقاسم فرزند محمد فرزند علي جاسبي از کاتبان و فضلای قرن هجری است .
در كاشان، نسخهاى از كتاب النهاية ى شيخ طوسى در غرّه ذى قعده 579 ق به خطّ ابو القاسم بن محمّد بن على جاسبى، كتابت شده است. اين نسخه داراى اجازه قطب راوندى به كاتب با اين شرح است:
" کتاب النهاية فى فقه أهل البيت عليهم السلام تأليف الشيخ الإمام العالم الزاهد عماد الدين أبى جعفر محمّد بن علىّ الطوسى رضى الله عنه قرأ على الشيخ الإمام العالم وجيه الدين جمال الإسلام أبو القاسم علىّ بن محمّد بن علىّ الجاسبى- أدام اللَّه سداده- و أجزت له روايته عنّى عن مشايخى يعنى عن المصنّف ... أبو الفضل الراوندى محمّد بن سعيد ... فى شهور ۵۸۰"
این نسخه به شماره ۱۱۳۷۲ در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم نگهداری می شود ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیت الله العظمی مرعشی نجفی ج ۲۸ ص ۶۲۰ - ۶۲۲ ) در آخر نسخه چند یادداشت تملک دیده می شود از جمله :
" محمد بن علي بن منصور الكروكاني و كتب في محرم سنة 641 ، اللهم اغفر لكاتبه و لقاريه " و همچنین " اسماعيل ، فرزند سيد علي واراني " با مهر بيضي " عبده اسماعيل الحسيني " ( برگ پايان )
۱۴. علي بن گنجعلي جاسبي واراني ، از کاتبان و فضلای قرن سیزدهم هجری است وی کتاب " مناهج الاصول " ملا احمد نراقی رابه خط نستعلیق در شعبان ۱۲۳۴ کتابت کرده است . این نسخه به شماره ۲۷۹ در کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی در قم نگهداری می شود ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکز احیاء میراث اسلامی ج ۱ ص ۳۷۸ - ۳۸۰ )
۱۵. محمد بن محمد تقي جاسبي بیجگانی از فضلا و کاتبان قرن سیزدهم هجری است. وی مجموعه ای شامل ۱. " الفوائد العتیقه " نوشته : محمد باقر اصفهانی را در غره شهر رمضان ۱۲۲۷ ه.ق کتابت کرده است . این مجموعه در کتابخانه استاد حسن عاطفی در کاشان موجود است. ( نشریه نسخه های خطی ج ۷ ص ۷۵۰ )
۱۶. محمد ابن محمد بن اسماعيل متخلص به سفين جاسبي الاصل ، از فضلا و شاعران قرندوازدهم هجری است وی کتاب مجمع الشفا در طب را به فارسي و در شرح رساله طب يوسفي تالیف کرده است این نسخه در سال در سال ۱۲۷۷ ه. ق. کتابت شده است و به شماره ۲۰۰۸ در کتابخانه آیت الله گلپایگانی در قم وجود دارد. این کتاب به نام شاه سلطان حسين صفوي بهادرخان ، در بيست و
پنج باب ، هر باب شامل چند شعله نوشته شده است
آغاز : اشرف اذكار حميده و احمد اوراد پسنديده ...
انجام : و درد كرده به دوايي دواء الفيل زايل شود .
( فهرست نسخه های خطی کتابخانه عمومی آیت الله العظمی گلپایگانی ص ۱۳۴.)
۱۷. حیدر بن محمد جاسبی از محدثین شیعه است . آیت الله العظمی خوئی درباره او می نویسد :
قال الشيخ منتجب الدين في فهرسته: «الأديب أوحد الدين حيدر بن محمد الجاسبي: فاضل، صالح». ( معجم رجال الحدیث ج ص )
۱۸. ابوالحسن علی بن حسین بن علی جاسبی از فقیهانه و محدثین شیعه است. آیت الله العظمی خوئی درباره ی او می نویسد :
قال الشيخ منتجب الدين في فهرسته: «أبو الحسن الفقيه الدين علي بن الحسين بن علي الجاستي [الجاسبي: صالح، حافظ، ثقة، رأى الشيخ أبا علي ابن الشيخ أبي جعفر الطوسي، و الشيخ الجد شمس الإسلام حسكا بن بابويه، و قرأ عليهما تصانيف الشيخ أبي جعفر (رحمه الله)». ( معجم رجال الحدیث ج ص)
۱۹. قاضی معزالدین محمد جاستی ( جاسبی ) فرزند قاضی محمود از علما و فقهای قرن یازدهم هجری است. در فقه و حدیث و کلام و ادبیات تحصیل کرد و به کار قضاوت مشغول شد و مطابق سنگ مزار قبرش در ذی القعده سال ۱۰۹۹ ه. ق. وفات یافت و در قبرستان جاسب به خاک سپرده شد.
سنگ قبر او مستطیل شکل که بالای آن به شکل مثلت است ، از جنس سنگ آهکی است و کتیبه اصلی به خط نستعلیق متوسط در ۷ سطر به قرار زیر است و جاهای نقطه گذاری شده هر کدام جای یک کلمه ناخوانا است :
" هوالباقی/ وفات یافت شریعت شعاری / زبده العلماء والفضلاء [...] الانام /قاضی معزالدین محمد ابن المرحوم /المغفور قاضی [...] / محمود جاستی بتاریخ / [...] ذی القعده الحرام سنه ۱۰۹۹ "
در حاشیه به خط ثلث متوسط صلوات چهارده معصوم نوشته شده است.
۲۰. شیخ محمد حسن جاسبی از علمای قرن سیزدهم هجری و شاگرد ملا احمد نراقی است.
۲۱. حاج شیخ قوام اسلامی جاسبی فرزند حاج ملا حسین جاسبی . از علما و فقهای معاصر قم است.
حاج ملا حسین که قریب صدوده سال عمر کرد ، مردی بود روحانی ، پارساو خدمتگزار . سالها در یکی از روستاهای جاسب به ترویج و نشر معارف اسلامی و ارشاد مؤمنان مشغول بود و در همانجا در امامزاده ای مدفون گشت .
حاج شیخ قوام از علما و دانشمندان حوزه علمیه قم بود که مقداری از زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را هم درک کرده بود و اخیرا از ملازمان درس مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی بود و در ایام تبلیغ منبر می رفت و منبرهای سودمندی داشت . تابستانها نیز در زادگاه خود ( جاسب ) می رفت و ضمن سرکشی به آب و ملک مختصریکه در آنجا داشت به ترویج و تبلیغ و اقامه نماز جماعت می پرداخت . وی دختر آیت الله شیخ محمد علی اراکی را به همسری خود برگزیده بود.
وی در سال ۱۳۶۶ ه. ش. در سن قریب به هفتادسالگی از دنیارفت و در مقبره ای در قبرستان باغ بهشت قم مدفون گشت.
آثار چاپ شده او از این قرار است :
1 - صراط المؤمنین .
2 - شرح و ترجمه رساله حقوق حضرت سجاد علیه السلام
3 - کرامات حضرت معصومه علیهاالسلام .
4 - بشارة المؤمنین .
کتاب بشارة المؤمنین در تاریخ قم و قمیین که در سال ۱۳۹۴ ه. ق. تالیفش به پایان رسیده و گویا در همان سال هم چاپ شده باشد کتابی است سودمند و شامل برخی فوائد .
این کتاب شامل سه بخش است :
۱) چهل روایت راجع به زمین و اهالی قم .
۲) پانزده کرامت از کرامات حضرت معصومه سلام الله علیها .
۳) ذکر بیش از پانصد نفر از علما و محدثان قم . .( یادنامه آیت الله العظمی اراکی صص ۱۳۶ و ۱۳۷ )
۲۲. شفیع بن اسماعیل جاسبی، از عضلهء اهل علم در قرن یازدهم هجری است وی نسخه ای از کتاب " الاربعون حدیثها " شیخ بهایی را در ذیحجه ۱۰۷۳ ه. ق. به خط نسخ کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۳۲۶۲۳ در کتابخانه ملی ایران نگهداری می شود .رقم و سجع او به قرار زیر است :
" اتفق الفراغ من تسویه فی یوم السبت احد و عشرین شهر ذالحجة الحرام سنه ثلث و سبعین بعد الف من الهجرة النبویة صلی الله علیه و اله و سلم علی ید الفقیر الضعیف من کل شئ شفیع المذنب ولد مرحوم اسماعیل جاسبی قد فرغ منه اتمام فی یوم السبت شهر ذالحجه الحرام سنه ۱۰۷۳ فی بلدة الجاسب خاکسار دردمندان شفیع " مهر کاتب با سجع " خدا یار بادت محمد" ( سایت اینترنتی کتابخانه ملی ایران ) وی همچنین کتاب " حاشیة تحریر القواعد المنطقیة فی شرح الشمسیة " تالیف میر سید شریف جرجانی را به خط نسخ در جمادی الاول ۱۰۶۲ ه. ق کتابت کرده است. این کتاب به شماره ۶۴۷۲/۱ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود . ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی ج ۲۰ ص
۲۳. محمد بن صادق جاسبی از فضلای اهل علم در قرن سیزدهم هجری است . وی کتاب " حاشیه حاشیه تهذیب المنطق " تالیف علیرضا تجلی اردکانی را به خط نسخ در ۱۶ جمادی الاول ۱۲۱۹ ه. ق. کتابت کرده است. این نسخه به شماره ۱۷۵۱۲/۲ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می شود . ( فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی ج ۴۸ ص )
۲۴. شمس الدین جاسبی از شعرا و ادبای قبل از دوره صفویه است.طبعش به سرودن هجو مایل بوده است. از زندگی او اطلاعات زیادی نداریم . تقی الدین اوحدی بلیانی شعر ۱۹ بیتی او در هجو را آورده که مطلع آن چنین است:
در خدمتت ای صدر بلند مرتبه دزدی ست
کو زهر به سحر از ذهن مار بدزدد
( تذکره عرفات العاشقین ج ۳ ص ۱۸۴۴ )
بعد از مرگش ، اشعار او را ابوبکر صولی و علی بن حمزه اصفهانی جمع آوری نموده و بر طبق حروف هجائی مرتب ساخت . آثار او عبارت است از حماسه ای که برای فتح بن خاقان جمع آوری نموده و در آن اشعار پانصد شاعر را می توان دید، و دیوان بحتری که بچاپ رسیده است . بحتری قصیده ای در مدح ایرانیان در باب مدائن دارد که بسیار فصیح و باشکوه است و ترجمه ٔ آن نیز هست و در امثال و حکم اصل قصیده و ترجمه ٔ آن نقل شده است.
منابع
--------------------------------------------
- لغت نامه دهخدا
- سفینته البحار ( ترجمه فارسی ) ج1 ص343
|
|